Search

English

شیوه های نوشتن یک متن طنز

 

برای نوشتن یک نوشته طنز مسائل مختلفی را باید در نظر بگیریم. در حقیقت این مسائل است که به ما می گوید که چگونه باید سوژه خود را شکار کنیم و فرم متناسب با بیان آن را انتخاب کنیم.

اول: مخاطب ما کیست؟ قبل از هر چیز باید تعیین کنیم که مخاطب ما کیست و کجاست؟ اگر مخاطب ما عموم مردم هستند زبان ما متفاوت خواهد شد با زمانی که مخاطب ما فقط تحصیلکردگان باشند. آیا مخاطب ما در داخل ایران زندگی می کند یا بیرون ایران؟ مخاطب ما آیا فرد است یا گروههای خانوادگی؟ آیا مخاطب ما گروههای مرجع هستند یا مخاطبان عادی و دست اول؟ آیا نوشته ما در وبلاگی با 500 خواننده منتشر می شود یا هفته نامه ای با 5000 تیراژ یا وب سایتی با 50 هزار کاربر روزانه یا تلویزیونی با 500 هزار بیننده؟ همه اینها در انتخاب سوژه و زبان ما نقش دارد. انتخاب سوژه ای که در آن دعواهای گروههای اپوزیسیون بیرون کشور مطرح است، برای مردمی که اصلا از این دعوا اطلاع ندارند، کاری بیهوده است. از سوی دیگر اگر ما برای گروهی می نویسیم که از اینترنت و فقط برای پنج دقیقه وقت صرف نوشته ما می کنند، ما نمی توانیم برای آنها روزانه 3000 کلمه مقاله بنویسیم. روش های مختلفی برای یافتن سطح مخاطب وجود دارد که قبل از نوشتن باید به آن توجه کنیم.

دوم: سوژه ما چیست؟ مهم ترین کار برای یک طنزنویس یافتن سوژه یا شکار آن است. من با فرض نوشتن در فضای سیاسی حرف می زنم. گاهی اوقات یافتن سوژه بیش از نیمی از مشکل را حل می کند. اینکه بتوانیم سوژه مناسب پیدا کنیم، لاجرم به جستجوی ما برای دیدن وضعیت بازمی گردد. منبع اصلی ما برای شکار سوژه نشریات و منابع خبری و خبرگزاری هاست. آنها خبرها، اظهارنظرها و اتفاقات را بیان می کنند. ما از این میان باید سوژه خود را پیدا کنیم. توجه به برخی مسائل در یافتن سوژه بسیار مهم است: ( هرگز برای خواندن خبر یا نظر کسی مرعوب تیتر نشویم و مطلب را بدون تیتر بخوانیم/ حتی الامکان از نشریات و منابع خبری دست دوم استفاده نکنیم/ اصل متن را بخوانیم، بخصوص مصاحبه ها، سخنرانی ها، مقالات و خبرهای اولیه/ برای طنز یک گروه به نشریات خود آن گروه مراجعه کنیم، من همیشه به نشریات حکومتی مراجعه می کنم/ همیشه به آمار و ارقام دقت کنیم و آرشیوی از اطلاعات مورد نظرمان داشته باشیم/ به سوژه هایی که دیگران می یابند ولی بدون پرداخت رها می کنند توجه کنیم/ موقعی که گزارش ها را می خوانید سعی کنید عکس ها را با دقت ببینید، گاهی اوقات یک عکس دروغ بودن دهها گزارش را نشان می دهد./ دروغ ها، سخنان متناقض را پیدا کنیم/ به اظهاراتی که در مجامع دور از رسانه گفته می شود، مثلا سخنرانی رهبر در یک شهرستان کوچک بیشتر دقت کنیم/ سوژه های قبلی مان را تعقیب کنیم.) پیدا کردن سوژه ها کار دشواری نیست، سعی کنیم آنها را در تقویم روزانه یادداشت کنیم و از آن برای کار استفاده کنیم.

سوم: چه فرمی برای چه سوژه ای متناسب است؟ مهم ترین کار برای پرداختن یک سوژه یافتن زاویه دید است. وقتی زاویه دید مناسب سوژه را پیدا کردیم فرم به ما نزدیک می شود. گاهی اوقات وقتی کسی دروغ بزرگی می گوید ما باید همان را اغراق کنیم و ادامه دهیم. یا وقتی کسی آماری نجومی ارائه می دهد باید به گذشته و آینده برگردیم. یافتن فرم معمولا از طریق درک شخصی سوژه ممکن می شود. خودمان را جای آدم احمق یا جاه طلب یا دروغگو یا ساده لوح یا دیکتاتور یا تحت فشار قرار دهیم تا بتوانیم فرم مناسب را پیدا کنیم. توجه کنیم که آنچه طنز خوب را ایجاد می کند سوژه مناسب نیست، بلکه فرم مناسب است. مثلا ممکن است در طول سال بیست بار درباره دروغگو بودن یک مقام سیاسی حرف بزنید، اگر از فرم های گوناگون استفاده نکنید، کارتان تکراری خواهد شد. این انتخاب فرم است که به کار شما تازگی می دهد. گاهی استفاده از داستان یا شعری می تواند فرم خوب را به دست شما بدهد، گاهی پارودی یا گروتسک مفید است و گاهی تجاهل العارف.

چهارم: چگونه باید بر مخاطب اثر بگذاریم؟ تاثیر بر مخاطب همیشه متکی بر مواردی خاص است؛ علیه افکار عمومی موضع نگیرید، به افکار عمومی هم باج ندهید، از فرم مطلوب افکار عمومی استفاده کنید و با آنها همراهی کنید و باور آنها را مورد سووال قرار دهید. هر گاه مخاطب بتواند بگوید که شما وضعیت را نمی فهمید یعنی یک جا اشتباه کردید. برگردید و درست کنید. سرعت واکنش نشان دادن گاهی اوقات از کیفیت واکنش اهمیت بیشتری دارد. از سوی دیگر سعی کنید واژه های ایدئولوژیک را مورد تهاجم قرار دهید و واژه های آزاد را واژه خودتان کنید. بگذارید در ادبیات شما خواننده احساس آزادی کند.

پنجم: چگونه باید طنزنویس کار خود را به ذهن مخاطب سنجاق کند؟ سنجاق ها، کلیپس ها موجودات مهمی در رابطه طنزنویس و مخاطب هستند؛ وقتی روزانه کار می کنید، چه در تلویزیون و چه در روزنامه نگاری این سنجاق ها مهم اند. مثلا در یک سریال تلویزیونی یک حرکت تکرار شونده یک بازیگر، یک شعر جالب، یک تکیه کلام، یک اتفاق تعقیب شونده در سنجاق کردن مخاطب به نویسنده نقش دارد. ( مثال اسملی کت در فرندز، یا اوه مای گاد، یا مثلا در سریال بدون شرح یا قهوه تلخ.) در نوشته روزانه موارد زیادی را می توان برای سنجاق کردن استفاده کرد؛ تعقیب یک داستان( دزفول، جنتی، هخا، الفنون)، استفاده از اصطلاحات یا نامگذاری های موفق طنز برای اشخاص، استفاده از شروع های خوب تکرار شونده، معمولا تکرار خوب در کار روزانه سنجاق خوبی برای ارتباط مخاطب و فرستنده پیام است. خیلی از موضوعات موجود فرهنگی می تواند سنجاق خوبی برای چسباندن نوشته شما به ذهن مخاطب باشد، استفاده از یک شوخی روزمره، یک شوخی تلویزیونی، یک اصطلاح رایج، یک ترانه قدیمی، یک ضرب المثل خوب یا هر چیز دیگر.

ششم: نحوه استفاده از داستان و عناصر داستان در طنزنویسی. در بدنه نوشته سعی کنید از عناصر داستان استفاده کنید، مثل فضاسازی، شخصیت پردازی، پیشبرد داستان و مواردی از این دست. با این کار مخاطب را به دنبال نوشته می توانید بکشید.

هفتم: نحوه استفاده از ریتم و شعر در طنزنویسی، زبان فارسی چه در شعر و چه در نثر امکانات زیادی در ایجاد ریتم دارد. ریتم عمومی کار اهمیت ویژه ای دارد، یعنی اگر بتوانید خواننده را به ریتم خودتان عادت بدهید، او را با خود کشانده اید. جز این اصولا ریتم و وزن متن را در ذهن ماندگار می کند.

هشتم: آغاز نوشته طنز، متن با اشکال مختلف می تواند آغاز شود.( کوبنده و بی مقدمه/ تکراری و با مقدمه ثابت/ حاشیه روی و بی ربط آغاز کردن)

نهم: بدنه نوشته طنز، بدنه یک نوشته باید قبل از نوشتن تنظیم شود و اطلاعات بخوبی در آن چیده شود. در صورتی که متن بیش از 1000 کلمه باشد حتما باید ریتم نوشته به شکلی باشد که مخاطب را دائما با خود بکشاند. حجم بدنه با زبان نویسنده و عادت مخاطب ارتباط جدی دارد. گاهی اوقات خواننده 500 کلمه طنز یک نویسنده را هر چند خوب تحمل نمی کند و گاهی 2000 کلمه نوشته درست را تحمل می کند. نوشته طولانی معمولا باید منطق داشته باشد و از طریق پاساژ های مختلف، مثلا میان تیترها اجازه نفس کشیدن به خواننده بدهد.

دهم: پایان بندی نوشته طنز، معمولا پایان بندی نوشته طنز با عوامل مختلفی مربوط است. پایان بندی الاکلنگی مخاطب را از پایان مطلب امروز به آغاز مطلب فردا پرتاب می کند( پایان فیلم برباد رفته)، پایان بندی مبهم به مخاطب اجازه فکر کردن می دهد( یک جام زهر) پایان بندی با نتیجه گیری اخلاقی مشخص مخاطب را به تناقضات راهنمایی می کند.( فابل هایی درباره حیوانات). پایان بندی قطعی شوخی را در ذهن مخاطب آماده انتقال به دیگران می کند. در هر حال پایان بندی یک نوشته طنز موضوع بسیار مهمی است.

یازدهم: شوخی سازی، شوخی سازی یکی از مهم ترین کارها در طنز است، معمولا شوخی سازی کار بسیار سختی است و هیچ کس نمی تواند هر روز شوخی تولید کند. اما برای کار روزانه معمولا باید شوخی های موجود را تغییر شکل داد. یافتن افراد و فضاهای مشابه در تاریخ و جغرافیای دیگر می تواند شوخی سازی را ممکن کند.

دوازدهم: چگونه اطلاعات را در طنز منتقل کنیم، انتقال اطلاعات سخت آماری و اجتماعی در متن سیال طنز کار دشواری است، کاری که اگر با هوشمندی استفاده نشود، باعث می شود تا طنز به جد تبدیل شود و غذای دلچسب از دهان بیافتد.

سیزدهم: چه چیزهایی را به طنز نیاوریم، به نظر من بخش اعظم وقایع جهان و افراد و موضوعات را می توان به طنز آورد، اما سنجش حوصله و طنزشناسی مخاطب موضوع مهمی است. فرانسوی ها وقتی می خواهند بگویند فردی شعور دارد، می گویند طنز می فهمد. روسها داستانهای زیادی دارند در مورد طنز نفهمیدن مردم. به نظر می رسد همیشه مردم برای همه چیز آماده طنز نیستند؛ هرگز با مرگ شوخی نکنید، حتی اگر شوخی زیبایی باشد. مردم وقتی غمگین هستند، توانایی خود را برای شنیدن و خواندن شوخی از دست می دهند و ممکن است این یک نقطه سیاه در کارنامه شما بشود. گاهی اوقات یک شوخی قومی می تواند پنج درصد مخالفان شما را از ادامه خواندن مطلب بازدارد و گاهی اوقات یک شوخی جنسی جانیافتاده می تواند حس اکراه را در مخاطب ایجاد کند.

—————— 

طنزنوشتن یا طنز گفتن مثل یک بیماری است، تا مدتی دائم خودش را به شما تحمیل می کند، سرش را توی نوشته شما می کند و دست تان را خط می زند، مثل بچه شیطانی دائم کلمه هایی را به زبان تان می آورد که وقتی به آنها فکر می کنید به نظرتان می آید انگار از جای دیگری آمده اند. اما بعدا وقتی نوشته خودتان را می خوانید ممکن است احساس کنید آن را کسی دیگر نوشته است. به عنوان یک طنزنویس معتقدم برای نوشتن یک نوشته طنز، و شاید هر نوشته دیگری، باید مسائل مختلفی را در نظر بگیریم. در حقیقت این مسائل است که به ما می گوید که چگونه باید سوژه خود را شکار کنیم و فرم متناسب با بیان آن را انتخاب کنیم.

اول: مخاطب ما کیست؟ قبل از هر چیز باید تعیین کنیم که مخاطب ما کیست و کجاست؟ اگر مخاطب ما عموم مردم هستند زبان ما متفاوت خواهد شد با زمانی که مخاطب ما فقط تحصیلکردگان باشند. اگر مخاطب ما زنان خانه دار هستند، مسلما نوشته ما متفاوت خواهد بود با زمانی که برای زنان فمینیست می نویسیم. اینکه مخاطب ما در شهری کوچک زندگی می کند یا در شهری بزرگ. آیا مخاطب ما در داخل ایران زندگی می کند یا بیرون ایران؟ مخاطب ما آیا فرد است یا گروههای خانوادگی؟ آیا مخاطب ما گروههای مرجع هستند یا مخاطبان عادی و دست اول؟ آیا نوشته ما در وبلاگی با 500 خواننده منتشر می شود یا هفته نامه ای با 5000 تیراژ یا وب سایتی با 50 هزار کاربر روزانه یا تلویزیونی با 500 هزار بیننده؟ همه اینها در انتخاب سوژه و زبان ما نقش دارد. مثلا انتخاب سوژه سانسور کتاب خسروو شیرین برای کسانی که بیرون ایران زندگی می کنند، شاید موضوع جالبی برای طنزنویسی نیست و انتخاب سوژه ای که در آن دعواهای گروههای اپوزیسیون بیرون کشور مطرح است، برای مردمی که اصلا از این دعوا اطلاع ندارند، کاری بیهوده است. بسیاری از نویسندگان خارج از کشور در مورد سرکوب های دهه شصت، کشتار سال 1367 و بدی های آیت الله خمینی در اینترنت و برای مخاطبان داخل کشور مقاله می نویسند، در حالی که بخش وسیعی از مخاطبان داخل کشور اصلا یادشان نیست که سرکوب های دهه شصت چه بود. برای آنان خوبی و بدی آیت الله خمینی همانقدر اهمیت دارد که کشتار 67 و به همان اندازه مایل اند درباره خمینی بدانند که دوست دارند حقیقت کشتار 67 را بفهمند. مخاطب اینترنتی که در گروه سنی 15 تا 35 سال است، اصلا در آن زمان زندگی نمی کرد. شناختن مخاطب و دانستن خصوصیات او یکی از مهم ترین موضوعات برای نویسنده است. از سوی دیگر ریتم و نوع دسترسی مخاطب به نوشته در اینترنت برای ما روشن می کند که مخاطب ما چند دقیقه در اختیار ماست، یا می توانیم با او حرف بزنیم. ما برای گروهی می نویسیم که از اینترنت و فقط برای پنج دقیقه وقت صرف نوشته ما می کنند، به همین دلیل ما نمی توانیم برای آنها روزانه 3000 کلمه مقاله بنویسیم. به نظر می رسد روش های مختلفی برای یافتن کیفیت و کمیت و سطح دانایی و ریتم مخاطب وجود دارد که قبل از نوشتن باید به آن توجه کنیم. برای مثال ما از طریق وب سایتی که در آن می نویسیم می توانیم بدانیم مخاطب ما کیست و کجاست. از طریق بازخوردها می توانیم بفهمیم که چه مطالبی بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. زمان مصرف شده برای نوشته من نشان می دهد که مخاطب چقدر از وقت خود را برای خواندن صرف می کند. آیا او بیشتر به خواندن راغب است؟ یا شنیدن؟ یا دیدن؟ همه اینها را باید در کارمان لحاظ کنیم.

دوم: سوژه ما چیست؟ مهم ترین کار برای یک طنزنویس یافتن سوژه یا شکار آن است. من با فرض نوشتن در فضای سیاسی حرف می زنم. گاهی اوقات یافتن سوژه بیش از نیمی از مشکل را حل می کند. اینکه بتوانیم سوژه مناسب پیدا کنیم، لاجرم به جستجوی ما برای دیدن وضعیت سیاسی بازمی گردد. منبع اصلی ما برای شکار سوژه نشریات و منابع خبری و خبرگزاری هاست. آنها خبرها، اظهارنظرها و اتفاقات را بیان می کنند. ما از این میان باید سوژه خود را پیدا کنیم. توجه به برخی مسائل در یافتن سوژه بسیار مهم است:

۱) هرگز برای خواندن خبر یا نظر کسی مرعوب تیتر نشویم و مطلب را بدون تیتر بخوانیم: وقتی مطلبی را می خوانیم یادمان باشد که نویسنده معمولا با تیتری که انتخاب می کند به مطلب جهت می دهد. این موضوع در اینترنت که اطلاعات بسیار بیشتری در اختیار خواننده است، احتمال بیشتری برای خطا دارد. گاهی اوقات یک خبر با یک تیتر منتشر می شود، تنها برای اینکه تاثیر رسانه ای بگذارد. مثلا جمله ای از هاشمی رفسنجانی یا خامنه ای یا احمدی نژاد یا خاتمی که دو سال قبل گفته شده ناگهان همه جا منتشر می شود. و ما فقط همان تیتر را می خوانیم. یا مثلا از مصاحبه یک ساعته تلویزیونی رئیس جمهور یک تیتر همه جا تکرار می شود، در حالی که همه مصاحبه درباره چیزهای دیگری است. گاهی تیتر کاملا گمراه کننده است و به هر حال، حتی اگر گمراه کننده هم نباشد، فقط گوشه ای از واقعیت را نشان ما می دهد که نویسنده خبر مایل به گفتن آن است، به همین دلیل وقتی می خواهیم خبری را بخوانیم سعی کنیم اول متن و بدنه خبر را بخوانیم و بعد تیتر را ببینیم.

۲) حتی الامکان از نشریات و منابع خبری دست دوم استفاده نکنیم: منابع تولید کننده خبر محدودند، مثلا برنامه های تلویزیون، یا سایت های خبرگزاری مانند فارس و جرس و فرارو و بازتاب و تابناک و ایرنا، یا روزنامه های داخل و خارج کشور، یا رادیو و تلویزیون ها. در بسیاری موارد ما از منابع دست دوم خبری استفاده می کنیم، یعنی کسانی که یک خبر 4000 کلمه ای را در 300 کلمه خلاصه کرده اند. در حالی که خواندن خبر اصلی ممکن است ما را با واقعیتی بسیار متفاوت از متن انتخاب شده مواجه کند.

۳) اصل متن را بخوانیم، بخصوص مصاحبه ها، سخنرانی ها، مقالات و خبرهای اولیه: در بسیاری از نوشته های رسمی که از سوی شخصیت های حقیقی یا حقوقی منتشر می شود، معمولا متن برای مخاطبانی که بسرعت خبر را می خوانند خلاصه می شود. بخصوص وقتی که از رسانه دست دوم نقل شده باشد. مثلا سخنرانی یک ساعته رهبر در جمع شاعران به ما می گوید که شعر محمدحسین جعفریان مورد توجه رهبر قرار گرفت و وی گفت باید آن را با آب طلا نوشت. ما گمان می کنیم که محمدحسین جعفریان مثلا شعری در مدح رهبر گفته است، در حالی که شعر کاملا مخالف این را می گوید( مثلا همین شعر مورد اشاره درباره نمایش معلولان جنگ) به نظر می رسد گزارش نویسی مخصوصا گزارش را به شیوه ای می نویسد که بخش اصلی آن را نبینیم و بخش هایی که از قبل تنظیم شده بود ببینیم. یا مثلا در مورد گزارش دادگاههای صد نفره معترضان انتخاباتی، تیترها بشدت گمراه کننده و حتی جملات نقل شده بشدت مخالف موضوع اصلی بود. در این حال یک متهم که مجبور است با لطایف الحیل مقصودش را در جمله ای پنهان کند، دقیقا به همان دلیل که قاضی خواسته توسط ما هم محکوم می شود، در حالی که ما اگر می خواستیم متن دقیق را بفهمیم باید همه نوشته را می خواندیم. بارها این داستان تکرار شد که مثلا آقای خاتمی سخنرانی یک ساعته ای می کرد، خبرگزاری فارس جمله ای از آن را تیتر می کرد، در حالی که آن جمله موضوع اصلی نبود، بعد آقای واحدی بدون خواندن مصاحبه به سراغ جمله خبرگزاری فارس می رفت و جمله خاتمی را در یک ویدئوی تصویری منتقل می کرد، بعدا کاربران سایت بالاترین جمله واحدی را در پاسخ به خاتمی نقل می کردند، در حالی که کل موضوع چیز دیگری بود. از همین رو پیشنهاد می کنم اصل مصاحبه ها، سخنرانی ها، مقالات و بیانیه ها را بخوانید تا بتوانید حداقل درک درستی از موضوع پیدا کنید و تحت تاثیر فضای روانی تحمیل شده بر رسانه قرار نگیرید.

۴) برای طنز یک گروه به نشریات خود آن گروه مراجعه کنیم. من همیشه برای نوشتن طنز درباره حکومت به نشریات حکومتی مراجعه می کنم، چرا که نشریات حکومتی چون برای مخاطبان خود می نویسند، تلاش نمی کنند تا چهره خود را زیاد بپوشانند و معمولا تندترین مطالب را در آنجا می توان یافت. نشریاتی مثل ” رجانیوز”، ” فارس نیوز”، ” شیعه نیوز”، ” پایگاه اینترنتی رهبری” و برخی سایت ها و وبلاگ های حزب اللهی منابع خوبی برای این خبرگیری هستند. معمولا هم برای اینکه یک گروه یا شخص را به طنز بکشیم، به گمانم بهترین شیوه مراجعه به وب سایت اختصاصی خود اوست، مثلا رهبر یا احمدی نژاد یا لاریجانی یا هر کس دیگری. البته در بسیاری موارد این وب سایت ها تشکیل می شوند و بعد از مثلا یک دوره انتخابات از دسترس خارج می شود، لازم است که به نحوی اطلاعات آنها را در دستگاه مان نگه داریم.

۵) همیشه به آمار و ارقام دقت کنیم و آرشیوی از اطلاعات مورد نظرمان داشته باشیم: حکومت هایی که سروسامان و نظم و نسق درست و حسابی ندارند، معمولا در بسیاری موارد دم خروس آمارهای شان قسم حضرت عباس ادعای شان را ابطال می کند. شاید به همین دلیل است که باید روی اعداد دقت کنیم، مثلا مرور آمارهای انتخاباتی نشان می دهد که برای مثال در 27 درصد حوزه های انتخاباتی میزان مشارکت کنندگان در انتخابات بالاتر از صد درصد است. یا مثلا وقتی آقای نقدی می گوید ” برای اصلاح کشور به 35 هزار مسجد جدید و 150 هزار روحانی جدید نیاز داریم”، ما با کسی مواجهیم که مفهوم اعداد یا حداقل مسجد و روحانی را نمی داند. در این حال ما جستجو می کنیم و می بینیم کلا در حال حاضر 80 هزار روحانی رسمی داریم، که فقط ممکن است 30 درصد آنها با حکومت ارتباط خوبی داشته باشند. و تولید 150 هزار روحانی حداقل شصت سال طول بکشد. یا مثلا وقتی آقای جنتی می گوید ” دولت عربستان سعودی یک میلیارد دلار به فتنه گران کمک کرده است”، یعنی این آدم مفهوم یک میلیارد دلار را نمی داند. به نظرم یک طنزنویس هرگز نباید به اعداد بی توجه باشد، این اعداد جادو می کنند، گاهی اوقات توجه به اعدادی که سیاستمداران ارائه می دهند خودش یک فرهنگ مهم است و بطور عجیبی ما را به سوی درست راهنمایی می کند.

۶) به سوژه هایی که دیگران می یابند ولی بدون پرداخت رها می کنند توجه کنیم: سوژه طنز مثل دوست پسر است، خیلی از دوست دخترها بلد نیستند از دوست پسرشان بخوبی استفاده کنند، و به همین دلیل آن را بی استفاده رها می کنند. بعد هم قهر می کنند و دنبال یک سوژه دیگر می گردند. در این حال شما به عنوان یک خانم باشخصیت و کارشناس می فهمید که با این سوژه چه کارهایی می شود کرد که اگر دوست دختر قبلی می فهمید هرگز رهایش نمی کرد. بنابراین هیچ وقت فکر نکنید که چون یک سوژه قبلا استفاده شده بنابراین مالیده است و نباید از آن دوباره استفاده کرد. جوک های بیمزه، کاریکاتورهای کوثر، نوشته های شریعتمداری، نوشته های ملاحسنی در کانادا، برخی نوشته های م ف سخن، به شما سوژه را نشان می دهد. مثل یک ظرف قورمه سبزی خوشمزه که به دلیل بدسلیقگی مصرف کننده قبلی روی میز یخ زده باقی مانده است. باید بروید سراغش و سعی کنید آن را بازسازی کنید. نترسید، اگر خوب کار کنید خود نویسنده قبلی هم متوجه نمی شود که این سوژه همان است که او یک بار استفاده کرده بود.

۷) موقعی که گزارش ها را می خوانید سعی کنید عکس ها را با دقت ببینید، گاهی اوقات یک عکس دروغ بودن دهها گزارش را نشان می دهد: اولا یادتان باشد که یک عکاس خوب الکی عکاس خوبی نمی شود، سالها زحمت می کشد تا عکاس خوب و حرفه ای ژورنالیست شود. تقریبا حتی فاشیستی ترین و راست ترین خبرگزاری ها هم سعی می کنند از عکاس و مستندساز حرفه ای استفاده کنند. وجود مستندسازانی مانند ” لف کولشوف” که سالها با فیلمهای مستندش دروغهای کمونیست های روسی را باور پذیر می کرد، یا فیلم پیروزی اراده ” لنی رایفنشتال” که به عنوان یکی از بهترین مستندهای تاریخ سینما، همواره شاهد مثال است، نشان می دهد همیشه فاشیست ها به عکاسان نیاز دارند، اما بسیاری از عکاسان خودشان را نمی فروشند، بسیاری از آنها سعی می کنند عکس های خوب شان را از زیر دست مدیران احمق رد کنند و به چشم مردم برسانند. همین عکس ها شاهد واقعیات هستند. وقتی گزارشی از یک دادگاه دروغین، یا یک راهپیمایی مهندسی شده، یا یک اجتماع هدایت شده هنرمندان خریداری شده پیدا می کنید، سعی کنید عکس ها را خوب نگاه کنید. ممکن است عکسی که جلوی چشم شماست دقیقا همان واقعیتی باشد که گمش کردید. از روی عکس ها واقعیت های پنهان شده را پیدا کنید.

۸) دروغ ها، سخنان متناقض را پیدا کنیم: تناقضها، پارادوکس ها، دروغ ها اموری مهم اند. وزیر خارجه می گوید من با نظر رئیس جمهور مخالف بودم، اما رئیس جمهور می گوید که او آدم بی نظمی بود، واقعیات نشان می دهد که هیچ کدام از اینها نبود، بلکه رئیس جمهور می خواست در حوزه جهانی کارهایی را بکند که با وجود این وزیر نمی شد. پیدا کردن تناقض ها خیلی اوقات کار مهم طنزنویس است. فعلا کاری به این نداریم که از این تناقض چطور استفاده می کنیم. مهم یافتن آن است. این که یک رئیس جمهور می گوید ” آمریکا بزودی از میان می رود” و در همان روز برای رئیس جمهور آمریکا نامه ای برای صلح و آشتی می نویسد. اینکه رئیس جمهور یک فرش بیست میلیون تومانی را از دفتر قبلی جمع می کند و کنار می گذارد و هفته بعد برای ملاقات با مردم ترکمن نمی رود و باعث می شود یک چادر که با هزینه 190 میلیون تومان تهیه شده بی استفاده بماند. اینکه آقای رهبر اجازه می دهد در حضورش شعری انتقاد آمیز منتشر شود، ولی در همان روز شاعری مخالف رهبر به دادگاه رفته و به زندان محکوم می شود. یکی از کارهای ما یافتن تناقض ها، پارادوکس ها و ناسازه ها و دروغ هاست و خیلی هم کار سختی نیست.

۹) به اظهاراتی که در مجامع دور از رسانه گفته می شود، مثلا سخنرانی رهبر در یک شهرستان کوچک بیشتر دقت کنیم: یک نکته مهم در سوژه یابی این است که شما باید سعی کنید که سوژه ای را پیدا کنید که طرف مقابل قصد پنهان کردنش را دارد. قطعا نه شما بیمار هستید که دنبال چنین سوژه ای می گردید، نه او خیلی آدم عجیبی است که می خواهد بدی هایش را پنهان کند. مساله دست یافتن به نهاد و نهان یک فرد است. خیلی اوقات سیاستمداران حرف دل شان را در سخنرانی های کوچکی در شهرهای کوچک می زنند، جایی که دوربینی صدا و تصویر آنها را جز دوربین شخصی دفترشان ضبط نمی کند. گاهی اوقات در دیدار با یک پیرمرد روحانی، یا سخنرانی در مسجد یک شهرستان دورافتاده، یا سخنرانی در مراسم صبحگاهی یک نهاد نظامی یا سخنرانی برای هواداران حزبی حرف اصلی را از دهان آقای رئیس جمهور یا رهبر یا وزیر یا رئیس فلان حزب می شنویم. دقت کنید به ” اسرائیل را محو می کنیم”( سخنرانی در بیرجند)، ” هاله نور”( گفتگو با آقای جوادی آملی)، ” دختر شانزده ساله ای که در زیرزمین خانه اش اورانیوم غنی می کند.”( سخنرانی در مسجد یک شهرستان دورافتاده)، ” احمدی نژاد را حذف می کنیم.”( سخنرانی جعفری در مراسم صبحگاه سپاه)، ” اعتراف به شکنجه و انواع آن در کهریزک با خوشحالی”( سخنرانی سردار سعید قاسمی در جمع بسیجیان) همه اینها حرف هایی است که قرار بود خصوصی باقی بماند ولی حالا با کمک عمومی شدن رسانه های دیجیتال منتشر می شود.

۱۰) سوژه های قبلی مان را تعقیب کنیم: خودتان هم می توانید بفهمید، برخی مواقع هم خوانندگان می گویند که فلان سوژه مناسب است. گاهی اوقات سوژه خودش دنبال شما می آید. مثلا من در مورد سوژه هایی مثل ” خود چسبانی بابک داد به خاتمی”( 1376)، ” نماینده دزفول”( 1377)، ” سعید امامی و حسین شریعتمداری”(1378)، ” حسنی”( 1379)، ” هخا”( 1383)، ” الفنون”( 1384)، ” منوچ متکی”( 1385)، ” حسن عباسی، دیپلمه بیکار”( 1385و 1386) تقریبا نقش مهم را ناشی از خود سوژه می دانم. اما وقتی سوژه ای جای کار پیدا کرد، آن را تعقیب کنید. بگذارید هر روز رازی جدید کشف شود و از این طریق خواننده روزآشنای شما احساس کند در حال تعقیب موضوعی است. یکی از بهترین شیوه ها برای ایجاد ارتباط با مخاطب همین سوژه های تعقیبی است.

پیدا کردن سوژه ها کار دشواری نیست. اگر عادت به کامپیوتر دارید یک فایل در دست اقدام برای خودتان روی دسکتاپ، یا در محلی که نوشته های تان را آرشیو می کنید باز کنید و اگر از کاغذ استفاده می کنید از دفترهای معمولی استفاده نکنید، دفترهای سررسید یک ورقی به اندازه کافی برای یادداشت کردن سوژه ها، ثبت مجدد آنهایی که استفاده نشده اند و پاک کردن استفاده شده ها، جا دارند. سعی کنید آنها را در تقویم روزانه یادداشت کنید و از آن برای کار استفاده کنید.

سوم: چه فرمی برای چه سوژه ای متناسب است؟ مهم ترین کار برای پرداختن یک سوژه یافتن فرم مناسب و زاویه دید درست است. وقتی زاویه دید مناسب سوژه را پیدا کردیم فرم به ما نزدیک می شود. گاهی اوقات وقتی کسی دروغ بزرگی می گوید ما باید همان را اغراق کنیم و ادامه دهیم. یا وقتی کسی آماری نجومی ارائه می دهد باید به گذشته و آینده برگردیم. یافتن فرم معمولا از طریق درک شخصی سوژه ممکن می شود. خودمان را جای آدم احمق یا جاه طلب یا دروغگو یا ساده لوح یا دیکتاتور یا ” انسان تحت فشار” قرار دهیم تا بتوانیم فرم مناسب را پیدا کنیم. توجه کنیم که آنچه طنز خوب را ایجاد می کند سوژه مناسب نیست، بلکه فرم مناسب است. مثلا ممکن است در طول سال بیست بار درباره دروغگو بودن یک مقام سیاسی حرف بزنید، اگر از فرم های گوناگون استفاده نکنید، کارتان تکراری خواهد شد. این انتخاب فرم است که به کار شما تازگی می دهد. گاهی استفاده از داستان یا شعری می تواند فرم خوب را به دست شما بدهد، گاهی پارودی یا گروتسک مفید است و گاهی تجاهل العارف. من در بخش های دیگر به فرم های مختلف اشاره می کنم و تفاوت آنها را با هم می گویم، آنچه در اینجا باید تاکید کنم این است که فرم باید با مخاطب و سوژه هماهنگ باشد. مثلا فرم باید برای دایره مخاطبان جذاب باشد. مثلا شعر قدیم در اینترنت چندان جذابیت ندارد. یا مثلا وقتی برای زنان خانه دار سخن می گوئیم، رمان و داستان فرم خوبی برای نوشتن است. به هر حال آنچه بیش از همه لازم است یافتن فرم های مختلف و متنوع برای موضوعات مختلف و متنوع است. به عنوان طنزنویسی که سالهای طولانی طنز روزانه نوشته است، پیشنهاد می کنم هرگز از تغییر فرم هراس نداشته باشید، بخصوص در اینترنت و در فضایی پر از گوناگونی سعی کنید که دائم فرم کارتان را تغییر بدهید.

چهارم: چگونه باید بر مخاطب اثر بگذاریم؟ تاثیر بر مخاطب همیشه متکی بر مواردی خاص است؛ هیچوقت علیه افکار عمومی موضع نگیرید. اما به افکار عمومی هم باج ندهید و دنباله روی آنها نشوید. از فرم مطلوب افکار عمومی استفاده کنید و سعی کنید به زبان آنان سخن بگوئید، اما در جایی که لازم است باور آنها را مورد سووال قرار دهید. در مورد مردم ایران انتقاد از جامعه بسیار مهم است، چرا که خود مخاطبان ما هم از وضع اجتماعی رضایت ندارند. فقط چون دروغ می گویند با آن همراهی می کنند. وقتی شما به باور عمومی هجوم می برید، گروه وسیعی با شما همراهی می کنند. البته این کافی نیست، چون تازه وارد نقطه تازه ای شده اید که نیازمند کار بیشتر و بهتر و درست تر است. هر گاه مخاطب بتواند بگوید که شما وضعیت را نمی فهمید یعنی یک جا اشتباه کردید. معمولا مخاطب ما، بخصوص وقتی فاصله جغرافیایی دارد، به جای اینکه دلیلی برای مخالفت با شما بیاورد، می گوید ” دستی از دور بر آتش داری” یا ” بیرون گود نشستی و می گوئی لنگش کن.” گاهی اوقات از پدری که در طول ماه حتی یک بار هم از خانه اش در تهران خارج نمی شود می شنوم که می گوید شماها که بیرون ایران هستید خبر از داخل کشور ندارید. در حالی که من بیش از او در جریان خبرهای ایران هستم و اتفاقا خبرها را از کانال های مختلف دنبال می کنم. اما مشکل اینجاست که ما ترجیح می دهیم که به جای تردید در باورهای مان، مثلا اینکه رسانه دولتی ما را مغزشوئی کرده، بگوئیم که تو چون در بیرون ایران هستی اطلاع کافی نداری. با این همه چنین واکنشی نشان می دهد که ما باید موضع مان را تغییر بدهیم و اصلاح کنیم. نترسیم، برگردید و درست کنید. نکته دیگر اینکه گاهی اوقات سرعت واکنش نشان دادن از کیفیت واکنش اهمیت بیشتری دارد. مثلا وقتی رهبر کشور در یک سخنرانی مردم را می ترساند، یک پاسخ سریع و تحلیلی و روشنگر به او می تواند مانع عمیق شدن ترس شود. در جنگ روانی دانه های تردید با انتشار دروغ کاشته می شود، هر چه دیرتر موضع بگیرید به دشمن فرصت داده اید که نیروهای بیشتری را مردد و سرگردان نگه دارد. گاهی فکر می کنید که بهتر است با یک موضع جدی و کامل، اگر چه دیرهنگام، دو روز دیگر پاسخ بدهید. این فکر درستی نیست. در دو روز خیلی چیزها ممکن است از دست برود، سعی کنید با دقت کمتر ولی سرعت بیشتر واکنش نشان دهید. بی آنکه بخواهم تشبیهی فراهم سازم، مثال می زنم که در اوایل جنبش سبز هنوز ده روزی از اولین درگیری ها نگذشته من پیشنهاد کردم که یک تلویزیون سبز بسازیم، سه نفر از دوستان سبز با من تماس گرفتند و گفتند که صبر کن تا با هماهنگی بیشتری کار کنیم. در همان زمان در یک روز 180 نفر به من ای میل زده بودند که به من کمک کنند، من اشتباه کردم. به جای اینکه کار را با سرعت و دقت کمتر و انگیزه بیشتر انجام دهم، با هماهنگی آنها کار را پیش بردم و در نتیجه تلویزیونی ایجاد شد که حتی به معیارهای چندصدایی جنبش هم عمل نمی کرد، به همین دلیل بتدریج و بخاطر سرد شدن مردم و نداشتن حمایت مالی از میان رفت، در حالی که اگر همان زمان من به جای دقت و هماهنگی بیشتر سرعت را مورد نظر قرار می دادم، حتی بعدا آن دقت و هماهنگی هم به دلیل حمایت وسیع و یافتن تیم با انگیزه به وجود می آمد. این مثال اگر چه جنس ادبیات ندارد، ولی نشان از آن دارد که سرعت گاهی اهمیتی بسیار بیشتر از دقت دارد. نکته آخری که در این بخش باید بگویم این است که زمان نوشتن سعی کنید واژه های ایدئولوژیک را مورد تهاجم قرار دهید و واژه های آزاد را واژه خودتان کنید. واژه های ایدئولوژیک هراس و وحشت و قدرت را در خود نهان می کنند و ادبیاتی فراگیر و تمامیت خواه بوجود می آورند. وقتی شما به واژه های ایدئولوژیک حمله می کنید باعث می شوید تا گفتگو به سوی آزادی جهت بگیرد. بگذارید در ادبیات شما خواننده احساس آزادی کند.

پنجم: چگونه باید طنزنویس کار خود را به ذهن مخاطب سنجاق کند؟ یکی از مهم ترین کارهای یک خانم موبلند یا گاهی اوقات آقای گیسو بلند، جلوگیری از پریشانی موهاست، او به سنجاق و کش و کلیپس نیاز دارد تا بتواند موهایش را از پریشانی نجات دهد. وقتی همین آقا یا خانم درازگیسو پشت میز نشسته است، با کاغذ های فراوان روی میز همین مشکل را دارد. دهها ورق کاغذ، بدون شماره و بی ترتیب روی میز در اختیار او هستند، ولی چون نظم ندارند، به جای آنکه اطلاعات او را اضافه کنند، بر پریشانی و آشفتگی او می افزایند. تعدادی سنجاق ته گرد و کلیپس لازم است تا کاغذها را به هم وصل کند و به هفت کاغذ متفاوت، معنی یک مطلب هفت صفحه ای بدهد. در خیلی اوقات اطلاعات مختلفی که می خواهیم به ذهن بسپاریم، همین وضع را دارد. شماره تلفن ها یا اعداد مهم را می خواهیم حفظ کنیم و برای حفظ کردن آنها نیاز به چیزی داریم، به یک کلیپس ذهنی که شماره را برای ما حفظ کند. مثلا برای حفظ عدد 178952 آن را به دو قسمت تقسیم می کنیم، 1789 و 52 که اولی سال انقلاب فرانسه و دومی تعداد هفته های سال است. طبیعتا کلیپس ها بستگی به علاقه و بازی های ذهنی آدمها متفاوت است.

سنجاق ها و کلیپس ها موجودات مهمی در رابطه طنزنویس و مخاطب هستند؛ وقتی روزانه کار می کنید، چه در تلویزیون و چه در روزنامه نگاری این سنجاق ها مهم اند. مثلا در یک سریال تلویزیونی یک حرکت تکرار شونده یک بازیگر، یک شعر جالب، یک تکیه کلام، یک اتفاق تعقیب شونده در سنجاق کردن مخاطب به نویسنده نقش دارد. ( مثلا ترانه ” اسملی کت” که توسط فیبی در فرندز خوانده می شود، یا تکیه کلام ” اوه مای گاد” که توسط دوست صدا تودماغی چندلر استفاده می شد، یا مثلا اصطلاح ” دیجیتالم کجا بود” در سریال بدون شرح یا اصطلاح ” کیه، کیییییییییییییییه؟” در سریال قهوه تلخ.) در نوشته روزانه موارد زیادی را می توان برای سنجاق کردن استفاده کرد؛ تعقیب یک داستان( دزفول، جنتی، هخا، الفنون)، استفاده از اصطلاحات یا نامگذاری های موفق طنز برای اشخاص( الفنون، منوچ، مهدی موقشنگ، فاطمه اره)، استفاده از شروع های خوب تکرار شونده، مصادیق خوبی برای کلیپس کردن مخاطب به مطلب یا برعکس است. معمولا تکرار خوب در کار روزانه سنجاق خوبی برای ارتباط مخاطب و فرستنده پیام است. عنصر تکرار به دلایل مختلف در کار روزانه مفید و موثر است، در کار روزانه به دلیل نداشتن فرصت کافی برای شخصیت پردازی و فضاسازی ما می توانیم از تکرار استفاده کنیم، تکرارهایی که کلیپس می شوند و باعث افزایش چسبندگی و در نتیجه ارتباط مخاطب و پیام می شود. خیلی از موضوعات موجود فرهنگی می تواند سنجاق خوبی برای چسباندن نوشته شما به ذهن مخاطب باشد، استفاده از یک شوخی روزمره رایج، یک شوخی تلویزیونی که همه از آن استفاده می کنند، یک اصطلاح رایج، یک ترانه قدیمی، یک ضرب المثل خوب یا هر چیز دیگر.

ششم: استفاده از داستان و عناصر داستان در طنزنویسی. داستان یک وسیله برقراری ارتباط نزدیک، یک عامل همذات پنداری و یک عنصر تعمیق در نوشته طنز است. با شخصیت پردازی می توانید به شخصیت نوشته تان روح ببخشید و او را زنده کنید. با فضاسازی درست می توانید مخاطب را در داخل فضای مورد نقد خودتان ببرید و از این طریق نوشته تان را اگرچه همراه با اغراق باشد، آن را باور پذیر کنید. اصلا شما می نویسید تا باورتان کنند. هر چه نشانه هایی که می دهید ترکیب خوبی از واقعیت و داستان را با هم داشته باشد براحتی باور پذیر می شود. داستان های پلیسی جدید برعکس همین کار را می کنند، یعنی مثلا نویسنده ای مانند فردریک فورسایت در رمان ” تندیس” سعی می کند تمام نقشه مسکو، تاریخ شوروی، اسامی قدیم و جدید خیابانها، حتی اخلاق مردم روسیه، حتی نحوه نشستن در یک مسجد را توصیف کند. بقول خودش مهم نیست که لباس عربی بپوشید، مهم این است که بلد باشید مثل یک عرب در صحرا جوری پا بردارید که پای تان در شن فرو نرود. او و کسانی مثل دن براون یا مثلا کن فالت سعی می کنند تا حد امکان اطلاعات واقعی به دست بیاورند. آنقدر که وقتی اثرشان را می خوانی نمی توانی تشخیص بدهی که این واقعا اتفاق افتاده یا نه، این روش چیزی است در حد باور پذیری یا بالاتر از آن. حالا قرار است شما برعکس عمل کنید، مثلا در مورد شخصیتی که طبیعتا نمی دانید در جلسات خصوصی چگونه حرف می زند قصه پردازی کنید. البته طنز به شما اجازه می دهد که تخیل آزاد داشته باشید، ولی وقتی شما بدانید بازجویی یک زندانی چگونه صورت می گیرد، در آن حال شخصیت پردازی بازجو و زندانی باورپذیر و جدی می شود و به کار شما ارزش و اندازه مهمی می دهد. در بدنه نوشته سعی کنید از عناصر داستان استفاده کنید، مثل فضاسازی، شخصیت پردازی، پیشبرد داستان و مواردی از این دست. با این کار مخاطب را به دنبال نوشته می توانید بکشید.

هفتم: استفاده از ریتم و شعر در طنزنویسی: اصولا زبان فارسی یکی از زبانهای سه گانه محدوده ایران باستان در کنار زبان دیوانی ترکی و زبان علمی عربی است، زبان فارسی که زبان ادبی و زبان محاوره ما در 3000 سال گذشته بوده، رابطه ای عمیق با شعر دارد. در زبان فارسی حتی منطق و داستان و فلسفه و تاریخ و پزشکی نیز به صورت شعر بیان شده است. از همین رو زبان فارسی چه در شعر و چه در نثر امکانات زیادی در ایجاد ریتم دارد. ریتم عمومی کار طنز اهمیت ویژه ای دارد، یعنی اگر بتوانید خواننده را به ریتم خودتان عادت بدهید، او را با خود کشانده اید. جز این اصولا ریتم و وزن متن را در ذهن ماندگار می کند. ریتم یک نوشته می تواند آن را قدرتمند کند یا از میان ببرد.

هشتم: چگونه نوشته را آغاز کنیم؟ آغاز کردن یک نوشته طنز معمولا شیوه های مختلفی دارد، اما از هر شیوه ای که آغاز کنیم لاجرم به مقصود خاص خودمان می رسیم. آغاز نوشته می تواند مثل نوشته های کیومرث صابری تکراری و با مقدمه ای قابل پیش بینی باشد، من هم طنزهای ده سال اخیر خود را غالبا به همین شکل می نویسم. این نوع نوشته ها مخصوص افرادی است که مدت طولانی با مخاطب گفتگو کرده اند و برای آغاز گفتگو نیاز به مقدمه چینی ندارند، از طرفی از نظر اخلاق و فرهنگ سیاسی به نوعی دیدگاه مسالمت جویانه و اصلاح طلب نزدیک است. از طرف دیگر، طنز می تواند بصورتی کوبنده و بی مقدمه آغاز شود. در چنین نوشته هایی شما از همان آغاز وارد دعوا می شوید. مثلا

این مجلس چهارم بخدا ننگ بشر بود دیدی چه خبر بود؟

در اینجا نویسنده یا شاعر همان اول کار محکم می کوبد با مشت به شکم مخاطب و او را متوجه می کند. مثل زیر را در مورد متوجه کردن در مقدمه های کوبنده می زنند:

” یک آمریکایی روستایی می خواست گاوش را از پلی عبور دهد، اما گاو همراهی نمی کرد و هر چه روستایی لگد می زد و افسار گاو را می کشید فایده نداشت. بالاخره کشیشی به او رسید و گفت: فرزندم! این حیوان را چرا می زنی؟ این حیوان بیگناه است. روستایی گفت: پدر! می دانم، ولی هر چه می کنم از پل رد نمی شود. کشیش گفت: با او حرف زدی؟ روستایی خندید و گفت: پدر! عجب حرفی می زنید! گاو که حرف نمی فهمد. پدر با تاسف سری تکان داد و گفت: همه انسان ها و حیوانات حرف را می فهمند، فقط باید متوجه شان کرد. روستایی گفت: پدر! شما با گاو من حرف بزنید تا از پل رد بشود. کشیش چماق بزرگی که بر کمر بسته بود درآورد و محکم توی سر گاو زد. گاو تکانی خورد و نزدیک بود زمین بیافتد، بعد پدر افسار گاو را گرفت و به او گفت: بیا حیوان بیگناه، بیا. و گاو به دنبال کشیش از پل گذشت. روستایی گفت: ولی پدر، شما گاو مرا زدید؟ کشیش گفت: نه، اشتباه نکن، من با او حرف زدم، اما قبل از حرف زدن فقط او را متوجه کردم که به حرفم توجه کند.”

در حقیقت مقدمه کوبنده در نوشته خیلی کوتاه توجه را جلب می کند، معمولا خیلی از نویسندگان چپ نیز که تحریک آمیز می نویسند، به همین شکل نوشته را آغاز می کنند. شیوه ای که غالبا زمانی بکار گرفته می شود که عرضه نظر زیاد است و تقاضای آن ثابت.

نوع دیگر آغاز کردن نوشته حاشیه روی یا بقول علمای قدیم ” تجاهل العارف” است. در این شیوه نویسنده داستانی را آغاز می کند و دائم از گفتن آن طفره می رود و سعی می کند با دادن اطلاعات پراکنده درباره آن داستان خواننده را متوجه موضوع کند، بی آنکه مستقیما به موضوع بپردازد و یا حتی در مورد آن حرف بزند. استفاده از ایما و اشاره و تشبیه و تمثیل و رندانه گویی در این شیوه بسیار رایج است. این شیوه معمولا در فرهنگ ما سابقه طولانی دارد و همیشه در شرایط سختی و فشار از آن استفاده می شود.

نهم: بدنه نوشته طنز. بدنه یک نوشته باید قبل از نوشتن تنظیم شود و اطلاعات بخوبی در آن چیده شود. در صورتی که متن بیش از 1000 کلمه باشد حتما باید ریتم نوشته به شکلی باشد که مخاطب را دائما با خود بکشاند. تهیه فهرست موضوعی(Out Line) روش خوبی برای چیدن بدنه نوشته و ترسیم منحنی نوشته روش خوبی برای کنترل آن است. همه این کارها را نویسنده حرفه ای به عادت ذهنی خودش تبدیل می کند. در برنامه ” آفیس ورد” شما این امکان را دارید که بدنه نوشته را بخوبی و بشکلی منظم در حین نوشتن تنظیم کنید. حجم بدنه با زبان نویسنده و عادت مخاطب ارتباط جدی دارد. گاهی اوقات خواننده 500 کلمه طنز یک نویسنده را هر چند خوب تحمل نمی کند و گاهی 2000 کلمه نوشته درست را تحمل می کند. در رسانه ای مثل روزنامه معمولا 600 تا 1000 کلمه فرصت مناسب و خوبی برای نوشتن است. در ماهنامه و هفته نامه تا سه هزار کلمه را هم می شود تحمل کرد. نوشته طولانی معمولا باید منطق نوشته طولانی را داشته باشد و از طریق پاساژ های مختلف، مثلا ” میان تیترها” اجازه نفس کشیدن به خواننده بدهد.

دهم: پایان بندی نوشته طنز، معمولا پایان بندی نوشته طنز با عوامل مختلفی مربوط است. پایان بندی الاکلنگی مخاطب را از پایان مطلب امروز به آغاز مطلب فردا پرتاب می کند( مثل پایان فیلم ” برباد رفته” )، پایان بندی مبهم به مخاطب اجازه فکر کردن می دهد( مثل نوشته ” یک جام زهر” خودم) پایان بندی با نتیجه گیری اخلاقی مشخص مخاطب را به تناقضات راهنمایی می کند.( مثل فابل هایی درباره حیوانات کلیله و دمنه). پایان بندی قطعی شوخی را در ذهن مخاطب آماده انتقال به دیگران می کند. در هر حال پایان بندی یک نوشته طنز موضوع بسیار مهمی است.

یازدهم: شوخی سازی: شوخی سازی یکی از مهم ترین کارها در طنز است، معمولا شوخی سازی کار بسیار سختی است و هیچ کس نمی تواند هر روز شوخی تولید کند. اما برای کار روزانه معمولا باید شوخی های موجود را تغییر شکل داد. یافتن افراد و فضاهای مشابه در تاریخ و جغرافیای دیگر می تواند شوخی سازی را ممکن کند. معمولا شوخی سازی قسمت خوشمزه کیک طنز است. گاهی اوقات در کل یک برنامه 15 دقیقه ای تلویزیونی فقط یک دقیقه شوخی اتفاق می افتد، یا مثلا در یک نوشته هزار کلمه ای شاید فقط سی کلمه به آن شوخی برگردد، به نظرم این شوخی سازی کار دشواری است. تقریبا اکثر استندآپ کمدی ها و یا برنامه های طولانی مثل مراسم اسکار توسط شوخی سازهایی ساخته می شود که با ساعتها فکر کردن یک شوخی دو دقیقه ای را می سازند تا یک موجود بدعنق را تبدیل به یک آدم بامزه کنند.

دوازدهم: چگونه اطلاعات را در طنز منتقل کنیم؟ انتقال اطلاعات سخت آماری و اجتماعی در متن سیال طنز کار دشواری است، کاری که اگر با هوشمندی استفاده نشود، باعث می شود تا طنز به جد تبدیل شود و غذای دلچسب از دهان بیافتد.

سیزدهم: چه چیزهایی را به طنز نیاوریم؟ به نظر من بخش اعظم وقایع جهان و افراد و موضوعات را می توان به طنز آورد، اما سنجش حوصله و طنزشناسی مخاطب موضوع مهمی است. فرانسوی ها وقتی می خواهند بگویند فردی شعور دارد، می گویند طنز می فهمد. روسها داستانهای زیادی دارند در مورد طنز نفهمیدن مردم. به نظر می رسد همیشه مردم برای همه چیز آماده طنز نیستند؛ هرگز با مرگ شوخی نکنید، حتی اگر شوخی زیبایی باشد. مردم وقتی غمگین هستند، توانایی خود را برای شنیدن و خواندن شوخی از دست می دهند و ممکن است نوشته ای در روز مرگ، یک نقطه سیاه در کارنامه شما بشود. گاهی اوقات یک شوخی قومی می تواند پنج درصد مخالفان شما را از ادامه خواندن مطلب بازدارد و گاهی اوقات یک شوخی جنسی جانیافتاده می تواند حس اکراه را در مخاطب ایجاد کند. اما در هر حال نویسنده باید بداند که اندازه شوخی با هر چیزی چقدر است؟ این را خواهد فهمید اگر جامعه و مخاطبانش را بشناسد.

 
  شاید یکی از مهم ترین موضوعات برای نوشته طنز روزانه تیتر مناسب است. برای معتادان نوشته شما تیتر...
طبیعی است که دادن خبر گاهی اوقات هزاران بار بیش از موضع گیری در مورد آن خبر اهمیت دارد. ممکن است دادن...
  برای نوشتن یک نوشته طنز مسائل مختلفی را باید در نظر بگیریم. در حقیقت این مسائل است که به ما می...
بسیاری از نویسندگان، هر چند که تجربیات فراوانی داشته باشند، اما ممکن است فارسی نویسی را خوب ندانند و...
طنز از شیوه‌های بسیار موثر در انتقاد در زبان فارسی است. این شیوه چه به صورت شعر، چه بصورت مقاله ژورنالیستی،...
بسیاری از خوانندگان حوصله و وقت خواندن مطالب و خبرها و گزارش ها را بطور مداوم و دائمی بسیاری ندارند....
فرم های مختلفی برای طنز وجود دارد. من تلاش می کنم این فرم ها را معرفی و از هر کدام یک نوع را برای مطالعه...
آنچه در این جلسات خواهم گفت، بیش از آنکه متکی به مطالعات من باشد، متکی به تجربه من از روزنامه نگاری کاغذی،...

تاریخ

2015

برچسب‌ها

دوره‌های آموزشی