Search

English

فواید نگارش یک نوشته طنز

طنز از شیوه‌های بسیار موثر در انتقاد در زبان فارسی است. این شیوه چه به صورت شعر، چه بصورت مقاله ژورنالیستی، چه بصورت داستان طنز و یا در اشکال دیگر آن مثل برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی یا استندآپ کمدی و کابارت، که ما به تسامح آن را کاباره می‌گوئیم و از آن مقصود دیگری مراد می‌کنیم، اثر زیادی بر مخاطب دارد. شاید اولین سووال این است که اصولا نوشتن یک مقاله به صورت طنز چه فوایدی دارد؟ چرا از قوالب دیگر یا اشکال دیگر ادبی به جای طنز استفاده می‌کنیم؟ و اصولا نوشتن یک نوشته طنز آیا برای اثرگذاری بیشتر مفید و موثر است؟ و به طور کلی چرا برخی طنزنویسان ترجیح می‌دهند برای بردن فایده بیشتری از کارشان به جای هر راه جدی از طنز استفاده کنند؟

اول: طنزنوشتن چه فواید و چه ضررهایی دارد؟ 

– طنز نوشتن باعث می شود تا خواننده در هنگام دریافت اطلاعات در حالت شادی و خوشنودی قرار بگیرد، به همین دلیل مخاطب از آن استقبال می کند. حتی در شیوه طنز تلخ نیز اگرچه در پایان نوشته مخاطب احساس رنج می کند و خود را در محیط تراژیک درمی یابد، اما، در هنگام خواندن نوشته احساس خوشایندی دارد. در طنز تلخ مخاطب در حالی به حالتی از آگاهی می رسد که این حالت در او شاید و خوشایندی ایجاد می کند. به همین دلیل معمولا از یک طنز خوب بیشتر از یک مقاله خوب جدی استقبال می شود. از سوی دیگر یک نوشته طنز مخاطبان غیرموضوعی هم دارد، منظور اینکه مثلا اگر یک نوشته سیاسی مخاطبان سیاسی داشته باشد، یک نوشته طنز سیاسی، هم مخاطبان سیاسی را دارد و هم مخاطبان طنز، از همین روست که غالب نویسندگان طنز سیاسی مخاطبان بیشتری دارند، تا نویسندگان مقالات جدی سیاسی. بسیاری افراد طنز را فارغ از موضوع آن می خوانند، آنان می خواهند بخندند، و به همین دلیل نوشته شما را می خوانند. پس در چنین حالتی شما علاوه بر کسانی که به موضوع علاقمندند، موفق به جذب کسانی که به فرم شما علاقمندند نیز می شوید.  

– از سوی دیگر مخاطب و طنزنویس مجبور نیستند الزاما در یک حیطه سیاسی قرار بگیرند. شوخی کردن اگرچه عملی انتقاد آمیز است، اما معمولا و جز در حکومت های بیمار نشانه دشمنی تلقی نمی شود و به همین دلیل طنزنویس و حتی شخصیت هایی مانند دلقک ها این شانس را داشتند که انتقادات خود را بسیار بیشتر از دیگران از شرایط و افراد بکنند، بی آنکه مثل آنان تمشیت و عقوبت بشوند. بسیاری از انتقادات که در جوامع بسته عملا حوزه ممنوع است، توسط طنزنویس انجام می شود و خیلی اوقات توسط حکومت و دولت تحمل می شود. شاید به این دلیل که خشونت و تندی و صلابت و جدیت یک نقد را ندارد و علاوه بر آن موضوع نقد را به تفکر درباره عیوب خود وامی دارد. شاید به همین دلیل طنزنویسی نزد سیاست مردان انقلابی همواره به عنوان ” سوپاپ اطمینان” تلقی می شود. و به همین دلیل است که معمولا دیکتاتورها هم باید برای مجازات یک طنزنویس مسوولیت بیشتری را عهده دار شوند تا برای مجازات یک دشمن. طنزنویس می تواند وارد حوزه هایی شود که دیگران نمی توانند بشوند و این فایده بزرگی برای بیان ناگفته ها توسط اوست. در بسیاری از موارد طنزنویس این امکان را دارد که با حاشیه روی در مورد موضوعی و عدم مواجهه صریح با آن عملا هم موضوعی را بگوید و هم نگوید،یا در ” تجاهل العارف” خودش را به خریت بزند، موضوعی را بگوید بی آنکه خشم و خشونت ناشی از مواجهه با آن موضوع را تحمل کند. دلایل مختلفی را می توان نام برد که نشان می دهد که روی آوردن به طنزنویسی و استفاده از این شیوه و روش عملا امکانات بیشتری را برای گفتن برای مردم فراهم می سازد. از خاطر نبریم که اگر طنزنویس بتواند اندازه نگه دارد، و این هنر بزرگ اوست، سوژه طنز، مثلا یک حکومت دیکتاتور هم به نوعی بدش نمی آید که انتقاداتی را تحمل کند، اما همیشه حدی وجود دارد که با عناوین مختلف از جمله ” خط قرمز” تعریف و محدود می شود و این خط قرمز گلوگاه تنفسی طنز است.

در این میان دو دیدگاه وجود دارد؛ برخی برآنند که ” طنزنویس خوب طنزنویس مرده است” و هر آنکه می نویسد و هنوز در کشور مانده و نوشته اش در روزنامه ای یا تلویزیون ایران منتشر می شود، حکما مزدور است و عامل جور و ظلم، ولی صدور چنین حکمی امری دشوار است. نمی شود براحتی گفت که اگر فلان طنزنویس توانسته است چنان بنویسد که سالها باشد و انتقاد هم بکند پس حتما مشکلی دارد. این نگره انقلابی که طنزنویس یا منتقد رسمی ” سوپاپ اطمینان” حکومت است، از این نظریه انقلابی برمی خیزد که هر طنزنویس باید یک نوشته طنز در جامعه استبدادی بنویسد، در حالی که وظیفه طنزنویس فقط نقد کردن حکومت نیست و نقد حکومت هم فقط نقد رهبران آن نیست. نقد جامعه استبدادی، نقد زندگی اقتصادی مردم، نقد رفتارهای رسانه ها، نقد وضعیت جهانی، نقد شارلاتان هایی که جامعه را فاسد می کنند و مردم را فریب می دهند، همه اینها نقدهایی است که برای یک جامعه لازم است. نظریه ” سوپاپ اطمینان” معتقد است که جامعه در حال انفجار است و اگر طنزنویس و بطریق اولی منتقد نویسنده آن را نقد کند، جلوی انفجار اجتماعی را می گیرد. واضعان یا حامیان این نظر باید نخست ثابت کنند که جامعه در حال انفجار است؟ و ثابت کنند انفجار کار خوبی است. اگر تمام طنزهای بزرگان طنز جهان را جمع کنیم و آنان را ارزیابی کنیم، طنزهای ویرانگر و بنیاد برانداز، حتی ده درصد آنها هم نمی شود. از سوی دیگر جامعه باید طنز را تحمل کند. این تحمل موضوعی عمومی است، چنین نیست که فقط حاکم باید به طنز کشیده شود و تمام. هنر طنزنویس این است که دائما تحمل نقد را در جامعه بالا ببرد. دائما کمیت و کیفیت طنزها بیشتر و بیشتر شود و این به جایی برسد که حکومت بپذیرد که طنز یک راه اصلاح اجتماعی است. اگر طنزنویسی بلد نیست در جامعه چنان بنویسد و چنان نقد کند که تحمل را بالا ببرد، این از ضعف اوست. از سوی دیگر طنز جز کارکرد اصلاحی و نقادی یک شیوه بیانی مفرح و دلنشین است. به همین دلیل در بسیاری از جوامع که اصلا نقد کردن هیچ ممنوعیتی ندارد، باز هم طنز زنده است.

بسیاری از مردم طنز را می خواهند که بخندند، ما نمی توانیم آنان را از این خواسته معقول و جذاب محروم کنیم. ممکن است منظومه بلند ” تقدیم به با معرفت های عالم” ابوالفضل زروئی نصرآباد هیچ کارکرد سیاسی در نقد قدرت نداشته باشد، اما چه کسی می تواند کارکرد اجتماعی آن را در نقد نابودی ارزشها و کنش های زیبای جامعه قدیم در مقابل نابودی ارزشها در جامعه جدید انکار کند؟ همان کاری که عبید زاکانی در رساله ” اخلاق الاشراف” خود به زیبایی انجام داده بود. چه کسی می تواند انکار کند نقد تاریخ استبدادی لازم است؟ این کار را فرخ سرآمد در کتاب ” مغولان و سلطان” خود بخوبی انجام داد، آن هم در شرایطی که کوچکترین روزنه ای برای نقد سیاسی وجود نداشت، یعنی در سال 1363 شمسی. انکار اینکه طنزهایی که به نقد قدرت نمی پردازند گاه مطلوب اند و لازم و بسیار هم طرفدار دارند، انکار غلطی است. مهران مدیری در سریال ” قهوه تلخ” خود در فضایی تاریخی به نقد رفتار سیاسی اجتماعی حکومت و دولت پرداخت، اما نه با روشی مستقیم و رودررو. اگر مهران مدیری پس از انتشار این سریال اعدام نشده یا از ایران نگریخت، دلیل نمی شود که فکر کنیم این سریال در ذهن مردم اثری مثبت و اصلاح گر نداشته است. البته همانطور که من منتقد مخالف حکومت می توانم با طنز خود به یک حکومت حمله کنم، یک حکومت عاقل می تواند با به طنز کشیدن مخالفان خود از این وسیله دقیقا استفاده معکوس کند.

یکی طنز می نویسد تا چهره زشت استبداد را نشان دهد، دیگری طنز می نویسد تا چهره استبداد را بیاراید. یکی مثل مسعود ده نمکی با فیلم کمدی خودش حقیقت را پنهان می کند، یکی مثل سامان مقدم در فیلم کمدی اش حقیقت را نشان می دهد. البته که حقیقت فقط آن چیزی نیست که در دستان من است. طنزنوشتن یک راه برای شکافتن پوسته فریب، یا صرفا خنداندن مردم، یا حتی آراستن چهره فریبنده استبداد است. اما من معتقدم حتی اگر حکومتی برای دفاع از خود به جای خریدن باتوم و گاز اشک آور، طنزنویسان را بخرد، باز هم خوب است. چرا که حجم خشونت کاهش می یابد. اگر بخواهم نتیجه بگیرم،لاجرم باید بگویم که کار طنزنویس این نیست که در فرصتی کاملا آزاد همه حقیقت را بگوید، بلکه تلاش او برای افزایش تحمل نقد پذیری و طنزپذیری جامعه یکی از توانایی های اوست. من به خود افتخار می کنم و به استادم کیومرث صابری بیشتر که در جامعه ای بسته توانستیم حد تحمل را بالا ببریم. البته در جایی ممکن است طنزنویس یا موسسه طنزنویسی( مثل گل آقا) به جایی برسد که حکومت تحمل اش را دیگر نداشته باشد. کار طنزنویس در اینجا کار قاضی و دادگاه و روزنامه نگار جامعه آزاد نیست، او باید با لطایف الحیل تلاش کند خود را حفظ کند و از آن مهم تر تلاش کند شیوه خود را به شکلی از رفتار فرهنگی دربیاورد. اگر مدل طنزنویسی من توسط ده نفر تقلید شود که وقتی من دیگر نتوانستم کار کنم آنها کار کنند، این یعنی پیروزی من و پیروزی طنز.

دوم: در چه زمانی باید طنز نوشت؟  

به نظر می رسد در هر زمانی و در هر مکانی می توان طنز نوشت، اما هرچه فرصت جدی گفتن محدود تر می شود، روی آوردن به طنز بیشتر می شود. من معتقدم مخاطبان نوشته های جدی و طنز هر دو مخاطبانی لازم و حقیقی اند که هر کدام کار خودشان را می کنند. جدی نوشتن یک راه بیانی رودررو و مستقیم است. صادقانه و بی پرده. در این تردیدی نیست. زمانی در زندان من و احمد زیدآبادی بحثی کردیم که من معتقد بودم باید با گفتن ” غلط کردم” برویم بیرون و در بیرون بعد از یکی دو هفته کارمان را ادامه دهیم. در این حالت وقتی مردم متوجه می شوند که من ” غلط نکردم” طبیعتا به زوری که در زندان و بالای سر زندانیان است پی می برند و این بازی به نفع ما تمام می شود. احمد اما معتقد بود که این راه ممکن است، اما برای تو که طنزنویسی، تو که می توانی با کلمات بازی کنی و اصولا قاعده رفتاری تو بر همین است، اما برای من که باید با جدیت حرف بزنم و کلام خود را بجد جاری کنم این غلط کردم را به آسانی نمی توان پس گرفت.

این تفاوتی مهم است. طنز کلامی چند سویه است. از یک سو می توان این را برداشت کرد و از سوی دیگر آن یکی را، اما کلام جدی چنین نیست. یک معنای روشن و مشخص دارد و همین. مثلا من در توبه نامه زندانم گفته بودم که ” من وقتی به زندان آمدم فکر می کردم موجودی بیگناهم، اما وقتی وارد زندان اوین شدم دیدم هشتاد درصد زندانیان از من بیگناه ترند” این کلام که با کمال افتخار از صدا و سیمای جمهوری اسلامی چند بار پخش شد، چند معنی داشت؛ اول معنای مطلوب قاضی که ” من از زندانیان موجود در اوین هم گناهکارترم” و دوم معنای مطلوب من و مردم که ” شما که می دانید من جز طنزنویسی جرمی ندارم، هشتاد درصد زندانیان از من هم بیگناه ترند” البته این بازی زبانی و بیانی بازی دشواری است. چنین نیست که من همواره هوشمند تر از قاضی خود باشم. فرض کنید جامعه ای مثل شوروی را که در آن یک نویسنده باهوش مثل ” ایزاک بابل” یا ” بولگاکف” متنی را می نوشت و آن متن را آدم باهوشی مثل ماکسیم گورکی، که خود را به حکومت استبدادی فروخته بود، یا به آن معتقد بود، تفسیر می کرد. در این حالت بازجو متن را به سلول پس می آورد و می گفت ” به گفته گورکی خر خودتی، ما از قلم پرولتاریا حمایت می کنیم.” اما مثلا آدمی مثل من ممکن است در معرض افکار عمومی موفق شود که چنین بازی کند.

لابد می دانید که این بازی بسیار خطرناک است. گفته ام و هر گز فراموش نمی کنم که سه ماه بعد از آزادی موقتم با وثیقه، سراغ قاضی مرتضوی رفتم و به او گفتم که حکم مرا بده، یا وثیقه چهل میلیون تومانی ام را آزاد کن، یا مرا به زندان بیانداز. مرتضوی به من نگاهی کرد و گفت: ” این هفته پرونده ات را می برم خانه، فیلم دادگاه را هم می برم، حکم ات را می دهم، تا شنبه صبر کن.” گفتم: ” فیلم را برای چه می بری؟ مگر خودت توی جلسه نبودی و نفهمیدی چه گفتم؟” گفت: ” چرا، بودم، تو می گوئی توبه کردم، ولی بی بی سی می گوید نبوی سر دادگاه کلاه گذاشت؟” گفتم: ” تو که خودت در جلسه بودی نمی دانی من سرت را کلاه گذاشتم یا نه؟” گفت: ” مرد حسابی! معنی حرف های تو را که من نمی فهمم، بی بی سی می فهمد.” شاید در این شرایط می شود طنز گفت. همه چیز بستگی به درک شما از شرایط و ارزیابی شما از توانایی خودتان دارد، گاهی اوقات بازی شما مثل یک پوکر با چنان دست بسته ای است که هیچ کس دست تان را نمی بیند و تا آخر بازی قلب تان تاپ تاپ می زند. بازی کردن در شرایط دشوار یکی از کارهای طنزنویس است، او مثل بند بازی است که باید بالای بند زیباترین حرکتش را بکند، اما ممکن است همیشه موفق نشود. در نظام های استبدادی گاهی یک شعر طنز ممکن است آخرین نوشته یک طنزنویس یا طنزسرا باشد. اما من به فرانسوی ها دل می بندم که طنز را نشانه هوش می دانند و جمله میگوئل لیتین فیلمساز منتقد آمریکای لاتین را به ذهن می سپارم که در پاسخ به یک خبرنگار که پرسیده بود ” با این فیلمهای تندی که علیه حکومت می سازید، از ژنرال ها نمی ترسید؟” او پاسخ داده بود: ” نه زیاد، چون ژنرال ها به سینما نمی روند.” البته بسیاری از دیکتاتورها می دانند که وقتی همه درهای گفتن و نوشتن را به روی مخالفان می بندند، تازه متوجه موجی عظیم از جوک و لطیفه می شوند که حتی خودشان را هم می خنداند.

در ایران و بسیاری کشورهای دیگر، متوقف کردن انتقاد از سوی حکومت، به معنای تبدیل مخالفت مکتوب نرم به مخالفت شفاهی سخت است. آنگاه است که مردم جوک می سازند، شعر می سازند، اس ام اس درست می کنند و باعث می شوند که مخالفت کنترل شده به مخالفت غیرقابل کنترل تبدیل شود. از سوی دیگر در نظام های ایدئولوژیک و دینی طنزنوشتن تقریبا یکی از مهم ترین راههای حرف زدن است. نظام ایدئولوژیکی اصولا از نظام دموکراتیک طنزخورش ملس تر است. مرور تاریخ 400 ساله بعد از اسلام، و بررسی طنزهای دوره روشنگری نشان می دهد که نظام های دینی در مقابل طنز آسیب پذیرترند تا در مقابل نقد جدی، این نظام ها طاقت تحمل انتقاد را ندارند، اما اگر طنز بتواند در پوشش مناسب حضور پیدا کند، این امکان را خواهد داشت که در چنین وضعی نیز انتقاد کند. نکته مهم این است که چون در نظام های بسته رسانه گروهی محدود می شود، طنز به دلیل ماندگاری در ذهن( کلیپس مناسب برای ماندن در ذهن) سینه به سینه انتقال می یابد، جوک هایی که مردم علیه هیتلر می ساختند، یا جوک هایی که علیه استالین می ساختند، آنقدر قدرتمند بود که آنان را بسادگی تخریب کند. در ایران تا وقتی شخصیتی مثل آیت الله منتظری در مسند قدرت بود، جوک های فراوانی در مورد او و تشبیه او به ” گربه نره” در داستان پینوکیو ساخته می شد، یا جوک هایی علیه موسوی اردبیلی، یا جوک هایی علیه هاشمی رفسنجانی در تشبیه او به کوسه، اما وقتی این افراد قدرت شان را از دست دادند، جامعه هم برای آنها جوک نمی ساخت.

شاید در هیچ دوره ای مانند سالهای 1380 تا 1383 جوک هایی علیه آیت الله خامنه ای ساخته نمی شد، با توجه به اینکه اصولا شخصیت خامنه ای شخصیت جوک پذیری نبود، عناصر جوک ساختن، مثل فساد مالی، نادانی، مستبد بودن، بد حرف زدن، زشت رفتار کردن در او بسادگی قابل کشف نبود، با این همه وقتی خامنه ای دستور بستن فضاهای اجتماعی و سیاسی را در اواخر دوره خاتمی داد، جوک های بسیاری در مورد او ساخته شد و نکته این بود که او هر چه بدتر می کرد، این جوک ها بیرحمانه تر می شد. البته در شرایط الکترونیکی کنونی ساختن جوک ها بسرعت و در زمانی بسیار کوتاه چنان با قدرت و تشدد فراوان پژواک می یابد که همه گیر می شود. 

– طنز مانع ترسیدن مخاطب از ورود به حوزه های مخالفت با وضع دشوار می شود و در او ماندگار می شود و وجدان او را نیز به کمک می گیرد. استاد من جناب صابری می گفت: طنز خوب طنزی است که وقتی مخاطب آن را می شنود می خندد و می گوید: ” پدرسوخته…. راست می گه ها!” همین که در مخاطب حس حقیقت داشتن ایجاد می شود یعنی طنز موفق می شود تا کارش را پیش ببرد. آنچه باعث می شود طنزنویس برنده بازی شود و حرف هایش پذیرفته شود، یکی این است که قشنگ حرف می زند، اما مهم تر این است که حق با اوست. وقتی طنزنویس دروغ های یک مسوول حکومتی را زیر سووال می برد، یا دزدی هایش را آشکار می کند، یا چهره دیگرش را نشان می دهد، در حقیقت مخاطب را شریک جرم خود می کند، او چهره ای از دیکتاتور را نشان می دهد که مخاطب نمی تواند فراموش کند.

وجدان مخاطب به یاری طنزنویس می آید، حالا او می داند و برای اینکه کلام طنزنویس را نپذیرد، باید وجدان خود را انکار کند. طبیعی است که بسیاری این کار را می کنند، ممکن است شبها به دیکتاتور بخندند و روزها به او خدمت کنند، اما حالا دیگر برای خدمت کردن انگیزه کافی ندارند، بنیاد های باور آنان آسیب می بیند. آنها می دانند که اگر یک دیکتاتور باهوش ترین مرد جهان است، پس این اشتباهات بزرگ را چرا مرتکب شده؟ آنها می دانند که اگر رئیس جمهور حکومتی عدالتخواه دارد، پس سه میلیارد دلار پول مردم چرا دزدیده شده؟ آنها می دانند که اگر رهبر شعر دوست دارد، پس چرا به عنوان انسانی عاطفی یک قاتل را از مسند بر نمی دارد. یک انسان در آن واحد نمی تواند هم دست نوازش بر سر شاعر بکشد، هم دست به دست قاتل بدهد. اگر فرض کنیم که طنزنویس پرده های آراسته سیاست و جامعه و فریبکاری را کنار می زند تا آن پشت را نشان دهد، با دیدن صحنه های نه چندان زیبای پشت صحنه مخاطب شریک احساس طنزنویس می شود.

– طنزنویسی در شرایط سانسور و آزادی قلم. برخی معتقدند که طنزنویسی زمانی شکوفا می شود که آزادی وجود داشته باشد و اصولا طنزی که در استبداد عرضه می شود طنز نیست. دوست من ” هادی خرسندی” زمانی چنین نظری ارائه می داد، در حالی که خود او آثاری که در دوران پهلوی و قبل از خروج از ایران ارائه می کرد بسیار استخواندارتر از طنزی بود که در بیرون ایران تولید کرد. در حقیقت طنز در شرایط ایدئولوژیکی، چه برای حمله به یک ایدئولوژی و چه برای دفاع از آن، بخش مهمی از زیبایی خود را از دست می دهد، در دشمنی به فحاشی و هجو و هزل نزدیک می شود و در همراهی به چاپلوسی و مهمل گویی. تقریبا مهم ترین و بهترین آثار طنز سیاسی جهان، در شرایط سخت تولید شده اند. طنزهای شوروی، طنزهای فارسی، طنزهای شرایط جنگ و بسیاری از گونه های طنز در جامعه استبدادی این موضوع را نشان می دهد.

تحلیل آثار طنز نشان می دهد که بسیاری از آثار مهم طنز پارسی در دوران معاصر( دوران پس از رسانه بعد از انقلاب مشروطه) در زمانی تولید شده اند که جامعه ایران در شرایط فشار بود. اگر فرض کنیم که سالهای انقلاب مشروطه از یک سو، سالهای 1320 تا 1332 از سوی دیگر و سالهای 1357 تا 1359 در شرایط پس از انقلاب، سالهای آزادی طنز بود، تقریبا آثار مهم و بزرگ طنز در این دوره ها تولید نشدند. تقریبا اکثر آثار مهم طنز مثل رمان ها، داستانها، منظومه های شعر و کتب طنز در شرایطی تولید شدند که آزادی وجود نداشت. چرا که طنزنویس در این شرایط همواره مجبور بود برای نهان کردن مقصودش به صنایع ادبی، ابهام، ایهام، شخصیت پردازی، فضاسازی و تمثیل و مثل پناه ببرد. منظومه هایی مثل کتاب ابراهیم و کتاب موسی( ابوتراب جلی)، منظومه شیخ ریا( سعیدی سیرجانی)، معراجنامه( ذبیح بهروز)، منظومه گاب( شیون فومنی)، منظومه ” تقدیم به با معرفت های عالم”( ابوالفضل زروئی نصرآباد) در حوزه شعر و شعر بلند و نوشته هایی مثل ” توپ مرواری”( صادق هدایت)، ” دائی جان ناپلئون”( ایرج پزشکزاد)، ” اسرار گنج دره جنی”( ابراهیم گلستان)، ” مغولان و سلطان” و ” خاطرات السلطنه”( فرخ سرآمد)، ” آقای ذوزنقه”( جواد مجابی)، ” ” اعتراف” و ” قصه کوتوله ها و درازها”( ابراهیم نبوی)، ” دوزخرفات”( سروش پاکزاد) همه و همه در شرایطی خلق شدند که آزادی به معنای مشخص کلمه وجود نداشت.

من فراموش نمی کنم که هم کتاب اعتراف و هم کتاب قصه کوتوله ها و درازهای من زمانی منتشر شد که من زندانی بودم. ممکن است آن روزها را جزو روزهای شیرین فرهنگ ایران بشمار بیاوریم، ولی باید بپذیریم که وقتی کتابی منتشر می شود در حالی که نویسنده اش زندانی است، شاید این ناشی از شهامت آن نویسنده باشد. من فراموش نمی کنم که در بسیاری از دوره های آزادی فرهنگی در ایران، طنزنویسی موفق به عبور از خط های قرمز شد و سقف تحمل را بالا برد، اما این را به یاد می آورم که اکثر آثار مهم طنز ایران زمانی خلق شدند که فضای سیاسی اجتماعی ایران بشدت تیره بود و البته فراموش نمی کنیم که بخش مهمی از طنزنویسان خوب ایرانی در شرایطی مجبور به مهاجرت از ایران شدند، اما تقریبا همیشه شعله طنز در سخت ترین روزهای ایران زنده ماند.

– طنز در رسانه های دیجیتال و الکترونیک: اگر خصلت پیام های محیط الکترونیک را کوتاه بودن و سریع بودن آن بدانیم، طنز در چنین محیطی بشدت رشد می کند. به نظر من میان ریتم و طنز رابطه ای روشن وجود دارد. همانطور که میان ریتم و فرهنگ رابطه ای مشخص وجود دارد. یک پیام رادیویی برای خوب فهمیده شدن در یک فرهنگ اروپایی ممکن است در چهار دقیقه ارسال شود، اما در فرهنگ ایرانی ما به هفت دقیقه( مثلا) وقت نیاز داریم. چرا که ما در بادی امر با فاصله میان ادبیات شفاهی و مکتوب مشکل داریم و در مرحله بعد اصولا ما دنیای الکترونیک را بخوبی گذر نکردیم. بحث بر سر خوبی یا بدی این دنیا نیست، بحث بر سر نحوه گذار ماست. مثلا طنز فارسی در ” کهکشان گوتنبرگ” نتوانست بخوبی ظاهر شود. مهم ترین آثار طنز فارسی از پنجاه سال قبل تا کنون به دلایل سیاسی، مذهبی و اخلاقی ممنوع بود. برخی از این آثار حتی یک بار هم به چاپ نرسید، برخی فقط یک یا دوبار منتشر شد و برخی همواره چاپ غیرقانونی داشت، عبیدزاکانی، ایرج میرزا، لطایف الطوایف، نوادر راغب اصفهانی، رستم التواریخ، کدو مطبخ قلندری، زهر الربیع، الفیه و شلفیه و بسیاری آثار دیگر یا فقط یک یا دو بار چاپ شدند یا اصلا چاپ نشدند. حتی مجموعه آثار منتشره هادی خرسندی در نشریه کاریکاتور، در دسترس خود او هم نیست. شاید زمانی بیاید که ما بتوانیم همت کنیم و همه این آثار را در اینترنت عرضه کنیم، اما حسرت خرید رسمی این کتاب ها در داخل ایران بر دل ما خواهد ماند. این یعنی که ما سی هزار صفحه طنز در هزار سال تولید کردیم، اما در وضع کنونی، و در پنجاه سال گذشته این نوشته ها در کتابفروشی وجود نداشت. این یعنی محرومیت از طنز و اینکه فقط گروه کوچکی از دوستداران طنز بدانند که چنین پشتوانه عظیم و بی نظیری در فرهنگ ایرانی وجود دارد. خواهم تان گفت که ما به دلایل مختلف از کهکشان گوتنبرگ به تعبیر مارشال مک لوهان بخوبی عبور نکردیم، اما حالا که در عصر رسانه های الکترونیک و دیجیتال هستیم، همان فقر به نوعی ما را بی پشتوانه کرده است. حالا ما تولید دائمی طنز داریم، اما گذشته مهم مان را نداریم. شیوه های ابداعی مانند ” په نه په” یا ” مملکته داریم” یا ” شوخی با امام نقی” یا ” دیدم که می گم” از شیوه هایی است که ما در رسانه های الکترونیک داریم و به آن رسیدیم، اما نمی دانیم که پشت سرمان کدام ثروت عظیم از دست رفته است. این شیوه ها ساخته همین فضای الکترونیک است و به نوعی با آفرینش عمومی طنز توسط مردم سروکار دارد. دل به آنچه از دست دادیم می سوزانیم، برای بازیافتن اش تلاش می کنیم و به تولید برای امروز می پردازیم.  

  شاید یکی از مهم ترین موضوعات برای نوشته طنز روزانه تیتر مناسب است. برای معتادان نوشته شما تیتر...
طبیعی است که دادن خبر گاهی اوقات هزاران بار بیش از موضع گیری در مورد آن خبر اهمیت دارد. ممکن است دادن...
  برای نوشتن یک نوشته طنز مسائل مختلفی را باید در نظر بگیریم. در حقیقت این مسائل است که به ما می...
بسیاری از نویسندگان، هر چند که تجربیات فراوانی داشته باشند، اما ممکن است فارسی نویسی را خوب ندانند و...
طنز از شیوه‌های بسیار موثر در انتقاد در زبان فارسی است. این شیوه چه به صورت شعر، چه بصورت مقاله ژورنالیستی،...
بسیاری از خوانندگان حوصله و وقت خواندن مطالب و خبرها و گزارش ها را بطور مداوم و دائمی بسیاری ندارند....
فرم های مختلفی برای طنز وجود دارد. من تلاش می کنم این فرم ها را معرفی و از هر کدام یک نوع را برای مطالعه...
آنچه در این جلسات خواهم گفت، بیش از آنکه متکی به مطالعات من باشد، متکی به تجربه من از روزنامه نگاری کاغذی،...

تاریخ

2015

برچسب‌ها

دوره‌های آموزشی