Search

English

مادر یک گروگان حماس: زمان در حال اتمام است برای نجات همه ما!

در این‌جا یک مادر را می‌بینیم که از گروگان‌گیری فرزند خود توسط گروه تروریستی حماس می‌گوید. یک مادر یهودی آمریکایی-اسراییلی که در شبیخون تروریستی حماس فرزند خود را اکنون به صورت گروگان در دست حماس می‌بیند.

نظر شما درباره نوع برخورد با گروه تروریستی حماس چیست؟ متن کامل سخنان به شرح زیر است.

* دعوت می‌کنم از ریچل پالین که بیاید و صحبت کند. پسر ریچل توسط حماس گروگان گرفته شده.

– اسم من ریچل است و من مادر هِرش گلدبرگ پالین هستم. او بزرگ‌ترین فرزند و تنها پسر من است.

بار آخری که هرش را دیدم شب جمعه ششم اکتبر بود. ما آمریکایی و اسرائیلی هستیم. ما به همراه هرش و دو دخترمان در اورشلیم زندگی می‌کنیم. به عنوان یک خانواده به کنیسه و بعد از آن برای شام به خانه یکی از دوستانمان رفته بودیم.

در ساعت یازده شب کوله‌پشتی‌اش را برداشت. او مرا بوسید و جان را بوسید و رفت که یکی از دوستان دوران کودکی خود را ببیند که نام او هانِر بود.

آن‌ها قرار بود به فستیوال شبانه موسیقی و طبیعت بروند در جنوب اسرائیل که از قضا اسم آن «فسیتوال وحدت و عشق» بود. صبح روز بعد داشتم چای می‌نوشیدم که آژیر هشدار بمباران در اورشلیم به صدا درآمد. جان همان موقع هم به کنیسه رفته بود.

من به‌سرعت دو دخترم را بیدار کردم و ما به پناهگاه خود در آپارتمان‌مان رفتیم. بعد از ده دقیقه ما بیرون آمدیم و گرچه آن روز شبات یهودی بود و من در این روز از گوشی استفاده نمی‌کنم، چون شرایط اضطراری بود من گوشی خود را روشن کردم تا مطمئن باشم که هرش و هانر سلامت هستند. ساعت هشت و بیست دقیقه صبح شنبه بود. بلافاصله دو پیامک برای من آمد که برای ساعت هشت و یازده دقیقه بود. اولی این بود: دوستت دارم. دومی این بود: متاسفم.

و من فهمیدم که چیزی هراسناک دارد در دنیای من اتفاق می‌افتد. بالاخره فهمیدیم چه شده است.

وقتی آن کشتار شروع شد، که در مجموع نزدیک سیصد نفر را در آن فستیوال و بیش از ۱۴۰۰ نفر را در کل کشت، هرش هانر و ۲۷ نفر دیگر توانسته بودند به یک پناه‌گاه کنار جاده‌ای فرار کنند.

شبه‌نظامیان حماس خود را به ورودی پناه‌گاه رسانده بودند و شروع به پرتاب نارنجک دستی به درون پناه‌گاه کرده بودند.

تمام شاهدانی که ما با آن ها صحبت کردیم گفتند که هانر توانسته بود هشت تا از آن‌ها را بردارد و دوباره به بیرون پرتاب کند اما سه تا از نارنجک‌ها درون پناهگاه منفجر شدند.

بعد، حماس شروع به شلیک به درون آن اطاقک بتنی کوچک کرد که در آن فقط ۲۹ نفر عشق‌موسیقی بودند. بعد، از نارنجک‌انداز و شلیک مسلسل استفاده کرد. بعد از چند دقیقه که گرد و خاک خوابید، حماس وارد شد.

بیش‌تر آن افراد جوان اکنون مرده‌اند. بعضی که هنوز زنده ولی زخمی بودند زیر اجساد کشته‌شدگان گیر افتاده بودند.

برای همین آن‌ها وانمود کردند که مرده‌اند. از طریق آن شاهدان ما دریافتیم که دو مرد جوان دیگر، به هرش دستور دادند که بلند شوند و بایستند. وقتی هرش بلند شد همه متوجه شدند که دست چپ هرش از آرنج قطع شده است.

او موفق شد به طریقی دستش را ببندد. با آن دو فرد دیگر بیرون رفتند و آن‌ها را پشت یک وانت حماس سوار کردند

و به سمت غزه بردند. آخرین سیگنال تلفن هِرش درون غزه در ساعت ۱۰:۲۵ دقیقه صبح در هفتم اکتبر دریافت شده است. و از آن زمان ما یک ویدئو دریافت کردیم که هرش را هنگام سوارشدن پشت وانت نشان می‌دهد؛ با چیزی خونین در همان جایی که قبلا دست چپش آن‌جا بود، و آن، ۱۸ روز پیش بود. و از آن زمان ما دیگر چیزی نمی‌دانیم.

ما به صلیب سرخ التماس کردیم از طریق تمام سازمان‌های امداد بین‌المللی، که بفهمیم گروگان‌ها که از ۳۳ کشور متفاوت در سراسر جهان هستند و مانند هرش به شدت زخمی شده بودند. آیا تحت درمان هستند؟ مادربزرگ‌ها، بچه‌ها یا «روت پرزِ» ۱۷ساله که بیماری دیستروفی عضلانی دارد و در آن فستیوال موسیقی، بدون لوله تغذیه‌اش، از روی ویلچیرش ربوده و برده شد. ولی درخواست‌های ما به جایی نرسید.

صلیب سرخ گفته که آن‌ها در مرز بوده‌اند اما اجازه دسترسی به درون غزه به آن‌ها داده نشده. در نتیجه، این منم که در دنیایی متفاوت از همه شما زندگی می‌کنم. شما جای دیگری هستید. ظاهر امر این است که ما در یک محل زندگی می‌کنیم. اما من مانند همه مادرها و پدرها و شوهرها و زن‌ها و فرزندان و خواهران و برادران که عزیزانشان ربوده شده‌اند.

ما واقعا در یک سیاره متفاوت از شما زندگی می‌کنیم. و بی‌رحمانه‌ترین سوالی که این روزها از ما می‌پرسند بی آن‌که نیت بدی داشته باشند این است: «حالتان چطور است؟» باشد، تصور کنید مادر خود را و تصور کنید که به او دو انتخاب می‌دادند: یا شما مرده باشید یا دست شما را منفجر می‌کردند و بعد با اسلحه شما را می‌ربودند و می‌بردندتان به غزه و هیچ ‌کس هم نمی‌داند که آیا شما زنده‌اید، یا ۱۸ روز پیش پشت یک وانت از خونریزی مرده‌اید یا همین دیروز مرده‌اید یا پنج دقیقه پیش مرده‌اید. مادر خود را در آن حال تصور کنید و این که آن‌ها تنها انتخاب‌های او هستند. و این پاسخ من به شما است وقتی از من می‌پرسید من حالم چطور است.

این چیزی است که همه مایی که این‌جا در سیاره ‌خودمان زندگی می‌کنیم احساس می‌کنیم. این سیاره که فرای درد جای دارد؛ سیاره بی‌خوابی، سیاره درماندگی، سیاره اشک‌ها. همین الان بیش از ۲۰۰ گروگان در غزه هستند، بیش از صد نفر از آنان از ۳۳ کشور مختلف هستند و جهان کجا است؟

ما که خانواده‌های گروگان‌ها هستیم و خیلی دور از شما هستیم، در سیاره خود، در عذابی که می‌کشیم [هستیم].

اما شما کجا هستید؟ چرا هیچ ‌کس درخواست نمی‌کند که به این افراد اجازه داده شود به صلیب سرخ دسترسی داشته باشند؟ چرا هیچ کس دست‌کم درخواست مدرکی دال بر زنده‌بودن آن‌ها نمی‌کند؟ این یک فاجعه انسانی جهانی است و نفرت است که بر سر اسرائیل می‌بارد.

تمام رسانه‌ها مرتبا از من می‌پرسند و من دو چیز می‌گویم: اول- اول در مقاله‌ای که خواندم خیلی خوب نوشته شده بود که اگر شما فقط وقتی عصبانی می‌شوید که بچه‌های یک طرف دارند کشته می‌شوند قطب‌نمای اخلاقی شما از کار افتاده است و انسانیت شما از کار افتاده است. و به همین دلیل در لحظات خلوت خود همه ما روی سیاره زمین واقعا نیاز داریم از خود بپرسیم که آیا من می‌خواهم انسان باشم؟ یا می‌خواهم در جهان «دل‌انگیز» نفرت به سر ببرم. این پدیده‌ای منحصر به اسرائیل و غزه نیست. این همه جا در سیاره ما دیده می‌شود. من متوجه شدم که نفرت از «دیگری»، حالا هر کسی که ما تصمیم گرفتیم «دیگری» باشد، فریبنده است، جذاب است. و از همه مهم‌تر ساده است. نفرت ساده است اما نفرت نه کمکی می‌کند و نه سازنده است.

دوم- من می‌دانم اسرائیل در حال حاضر احتیاط می‌کند، نه فقط چون الان ۲۰۰ گروگان وجود دارد که دزدیده شده و به غزه برده شده‌اند، اما همین‌طور به این دلیل که اسرائیل می‌داند که دو میلیون شهروند فلسطینی هم در غزه گیر افتاده‌اند. به همین دلیل است که اسرائیل به شهروندان هشدار داد که پیش از حملات جابه‌جا شوند. ولی هیچ هشداری به زنان، فرزندان، سالخوردگان، موسیقی‌دوستان و بچه‌های کوچک در هفتم اکتبر داده نشد. پیش از کشتار عمدی انسان‌های بی‌گناه ما همه می‌دانیم که جنگ و درگیری همیشه همیشه به افراد بی‌گناه آسیب می‌زند. به این دلیل است که جنگ تا این حد وحشیانه است و به این دلیل است که تا این حد مخرب است.

ما همه جا در جهان و همه جا در تاریخ، این را می‌بینیم که در «مسابقه درد» هرگز برنده‌ای وجود ندارد. یک چیزی که به من سویی از امید می‌دهد، در این وحشتی که از هفتم اکتبر شروع شد، این است که یکی از شاهدانی که با او صحبت کردم گفت: وقتی راکت‌پراکنی شروع شد تمام آن هیپی‌های جوان عاشق موسیقی داشتند به پناه‌گاه فرار می‌کردند. در یکی از کیبوتس‌های (نوعی اقامت‌‌گاه) آن طرف خیابان، یک نگهبان بوده که رفته توی همان پناه‌گاه و در حالی که حماس داشت به پناه‌گاه نزدیک می‌شد، به آن افراد جوان گفت: «شما سر و صدا نکنید، ساکت باشید، من می‌روم با آن‌ها صحبت می‌کنم.» و او رفت بیرون و به عربی گفت: «من مسلمان هستم و همه افراد درون پناه‌گاه خانواده من و مسلمان هستند، لازم نیست درون پناه‌گاه را بگردید.» او سعی کرد آن‌ها را نجات دهد. او می‌توانست فقط بگوید خودش مسلمان است و فقط خودش را نجات بدهد. ولی او سعی کرد کار درست را انجام دهد، با این‌که شرایط به‌شدت ترسناک بود و شجاعت فوق تصوری لازم داشت، او به طرز وحشیانه‌ای کتک خورد و شاهدان نمی‌دانند سرنوشت او چه شد. ولی ما برای یک لحظه گذرا کمی احساس راحتی کردیم، که یک نفر سعی می‌کرد کار درست را انجام دهد، وقتی همه چیز دیگر در جهان به هم ریخته بوده.

ما انسان‌ها از موهبت عقل، خلافیت، فهم و درک برخورداریم. چرا از این موهبت برای حل درگیری‌ها در سراسر جهان استفاده نمی‌کنیم؟ چون این کار دشواری است و نیاز به همت، خلاقیت، شهامت و پذیرش ریسک و امید دارد. در نتیجه ما به سمت نفرت می‌رویم، چون نفرت، چنین راحت و بسیار آشنا و بسیار ساده است.

من به رهبران جهان، چه آن‌هایی که دیده می‌شوند و چه آن‌ها که در سایه هستند، التماس می‌کنم که به طرز خستگی‌ناپذیری تلاش کنند گروگان‌ها را آزاد کنند. از طرف همه مردم در همه جا، محکم و مصمم و بااراده باشید!

و باشد که خدا پشت و پناه شما باشد! چون زمان در حال اتمام است برای نجات گروگان‌ها. زمان در حال اتمام است برای نجات همه ما.

[صدایی خارج از تصویر:] کسی می‌خواهد به سیاره ما بیاید؟

تاریخ

برچسب‌ها

ویدئوهای بیشتر ...