کابوس میبینم که لخت نشستهام؛ لب حوض؛ کنار دیوار خاکی خانه قدیمی پدری. و ناگهان مردی مرا میبیند! پنجاه سال است که این هراس، من ۵۵ساله را رها نمیکند. چرا؟ چقدر معماهای حل نشده داریم! آیا مردها هم، از این ترسها دارند؟ زنهای دیگر سرزمینها چه؟ سوای راست یا تخیلیبودن تعبیر خواب، یا حد دقت و درستی تحلیلهای روانکاوانه دوران کودکی، آیا رمز و رازی در بدن زن هست که آن همه و این همه، تا هنوز مایه بگومگو ست؟ مگر بدون تن زن، ادامه زندگی ممکن است؟
در سیزدهمین قسمت از مجموعه پادکستهای «تصور کن»، ماهمنیر رحیمی به این میپزدازد که چرا در جمهوری اسلامی بدن مردانه، تقریبا همه جا سمبل قدرقدرتی و اقتدار است؟ ولی تن زنانه باید مطلقا پردهنشین پنهانی باشد؟
طی دو پادکست پیش، به پرسشهایی پرداختیم اجمالی، بر حجاب اسلامی، و بدن مردانه-زنانه. امروز بپرسیم چرا بدن مردانه، تقریبا همه جا سمبل قدرقدرتی و اقتدار است؟ ولی تن زنانه، گاه چون گل، پریپیکر پیداست؛ نماد تمامعیار زندگی و زیبایی. و گاه، مثل گلاب، باید مطلقا پردهنشین پنهانی باشد؟ با کدام حکم ازلی؟ متولیان دین، چرا ولی تن و جان و مال ما شدند؟! چرا نامبردن از شاخص بلوغ جنس زن، برجستگی اعضای شیردهی به نوزاد، تابو ست؟ چرا حتی اسم پستان را نباید برد؟!
در ایران گویا دستور است که «سرطان پستان» را «سرطان سینه» بخوانند در حالی که واژه «سینه» لااقل در فارسی امروز ایران، کل ناحیه قفسهی سینهی زن یا مرد، را شامل میشود و مختص غدد برجسته شیرساز پستان زنان، نیست.
خندهدار نیست که حتی پستان خانمگاو کارتونی، در تلویزیون جمهوری اسلامی، از روی تصویر تبلیغات تجاری بستنی حذف شد؟! گوساله طفلک هم دیگر ممه مامانش را نمیبیند! بین مادر-فرزند فقط شنیده میشود.
با این رویه، بچهها بهجای «پستانک» چه بگویند؟ تکلیف دیگر همخانوادهها و مشتقات لغوی «پستان» (بخشی از آناتومی)، تحت حکومت اسلامی چه میشود؟
اما همه موضوعات زن و زندگی، مثل شیر، شیرین نیست؛ تلخی خیلی اخمها را ما دخترهای خانوادههای سنتی، زنهای سرزمینهای مسلماننشین، همهمان زیر زور و توسری و سرکوب حکومت اسلامی، با پوست و گوشت و استخوان، حس کردیم. هنوز دخترکان باید جوانههای تازه زنانگی، شکوفههای شروع بزرگشدن، علايم آغاز بلوغشان را، زیر جُل و جلیقه قایم کنند؟ هنوز برای خرید نوار بهداشتی از داروخانه، خجل میشوند؟ شرم از طبیعت تن، چرا بیشتر زنانه شده؟ مگر بدون اعضای زایش و زایمانی زنان، بقای نسل همان مردان مسلط، ممکن است؟ چرا مسائل ارگانهای باروری مثل رحم، محرمانه است؟
دکتر عزیزه سیسی متخصص بهداشت زنان در بریتانیا میگوید:
چرا آموزشهای جنسی-جنسیتی سلامتی، لای هزار نسخه تو و پستوی سانسورها پیچیده میشود؟
چرا کارشناسان بهداشت جهانی همچنان همواره نسبت به عمل ختنه، خاصه برای زنان، هشدار میدهند؟
در عین حال، به عنوان یک مثال، در معماری، چرا شکل گنبد و گلدسته مساجد، در همهی سرزمینها با آب و هواهای مختلف، تقریباً شبیه است؟ یعنی آیا اسلام دین جنسی و جنسیتزده است؟
در دیگر سوی دنیا، دست کم بعد از قرون روشنگری، تمام تن زن، ناف و باسن و بهویژه، پستان زن، نماد زنانگی، زندگی، زایش، زایمان، زیبایی و آزادی است؛ همان «زن زندگی آزادی».
مجسمههای بسیاری، با تم زندگی و زیبایی، از دو آیتم پستان و ناف زنان ساختهاند. زیست جنین، به ناف مادر بند است؛ به بیان دیگر، ناف زن، تنها روزیرسان سلولهای انسان، طی ۹ ماه نخست است. و به محضی که کودک به این دنیا میآید، مُمد حیاتش، ممه مام است. مادر، نخستین مرکز تغذیه است. تن این مهد هستی و تجسم مهربانی پرمعنا، در نفیسترین موزهها، روی نقاشیهای بیهمتای تماشایی عصر نوزایی، عریان است. چرا؟
فمینیستها، فعالان حقوقی و مدنی، و برابریخواهان زن و مرد، مدام مشغول آگاهیرسانیهای فرهنگی و تلاشهای پیوسته رسانهای هستند. و برخی هم گاه میکوشند عملاً تابوشکنی کنند. در دانشگاه کمبریج زنی استاد اقتصاد است که علناً میگوید:
معروف است که Victoria N. Bateman، از انتخاب بین مغز و بدن خود سرباز میزند؛ زیرا، این دو، عضو یک پیکر، و تفکیکناشدنی هستند. او بیشتر با روش برهنگی، به سیاستهای نامطلوب اعتراض میکند.
میگویند اعتراض با پاره کردن پیراهن و نشان دادن پستانها، رسمی فرانسوی بود که از جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ مشهور شد.
تحمل لختی، برای فرانسویها یا اجمالا مردمان اروپای غربی، شاید آنقدر دشوار یا شوکآور نباشد. ولی، وقتی بعدها از همان پاریس، دو دختر ایرانی تابویی به این سختی را شکستند، انگشتنشان شدند. آنها تن خود را به دوربینها نشان دادند و شگفتی، تحسین یا تقبیح گستردهای را، از عوام تا روشنفکرها، برانگیختند. لونا شاد در فیلم فریاد مورچهها، کار محسن مخملباف، سال ۲۰۰۷، و گلشیفته فراهانی، سال ۲۰۱۳ میلادی در مجلههای مهم بینالمللی از نظر برخی ناظران اجتماعی، هر دو، ارزش آزادی را، با رشادت دلاورانهای، جار زدند؛ به بیان بدن فریادرس خواستند: سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی. عریانی آن پستانهای ستودنی دخترانه، سکوت قرنهای مکرر مادرها و مادربزرگها و خواهرها و زنهای شرقی را، علیه ستم، بیپرده، زنده، تصویر کرد.
در سوی دیگر، شمار زیادی نیز، با روش استفاده از تن زن و خاصه عریانی اعضای جنسی زن یا مرد، برای مبارزهی سیاسی، به شیوه گروه فمن فرانسه، مخالف هستند.
به ایران برگردیم؛ حواسمان هست که هماکنون هم تندروهای حکومت اسلامی میگویند: بعد از بیحجابی، نوبت برهنگی است و در پاسخ به هر اعتراضی علیه کمبود آب و آلودگی هوا گرفته، تا حجاب اجباری، میگویند «شما میخواهید لخت شوید!»
توجه داریم که بارها چنین چیزهایی گفتهاند تا دیندارها را به شور بیندازند و آنها را رودرروی دیگران بگذارند؛ یعنی مردم مختلف را، مخالف هم قرار دهند.
شیوههای پیشین را میشناسیم که به چه شکل و شگردی، کار «تفرقه بینداز و حکومتکن» را پیش میبرند.
و میدانیم که این در دنیای دین یا سیاست است که بین هرزهنگاری، برهنهنگاری، هنر نگارش اروتیک، با برابریخواهی زن و مرد، فرقی قایل نشدند. همه اینها در جای خود، قابل بحث است.
به هر روی اما ما زنان میپرسیم: چرا از هیکل هیچ مذکری، در دریا یا حمام، در عیش و عشرتکده، در خانه یا ورزشگاه، در زورخانه یا روی تشک کُشتی، چرا از دیدن اندامهای پرورشیافته مردان روی سکوهای قهرمانی، چرا از انتشار تصویر بدنهای ساختهشده آنها در نشریات، چرا از پخش صحنههای اعضای ماهیچهای پسرها بر صفحه تلویزیون، چرا از این چیزها، کسی به حیرت و غیرت، یا به یاد حرمت ناموس، نمیافتد؟!
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی کزان چهره پرده برفکنم
کنار انواع اندیشههای قدیم تا جدید عرفانی، که مرتاضانه یا به زبان، مدام در مدح روح و ذم جسم بودهاند، آیا این بیت منسوب به حافظ، شاعر بلندآوازه فارس، که سراسر به عشق و شراب ناب ورزیده نیز، به معنای منفی شمردن تن است؟ اگر جان چهره داشت، یا آن را یک صورت فرض کنیم، تن برای جان، حجاب است؟ کجا بیبدن، جان و زندگی، موجود است؟ شماری از علمای دیندار، برای اثبات خدا و ایمان آوردن به وجودش، الله را بزرگ و نورانی و قوی تصور و تجسم و توصیف کردند؛ … آیا اساساً بدون بدن، تخیل وجود، ناممکن یا دشوار نبود؟ پس شاید در بازخوانی سنت و فرهنگ، بتوان چنین هم فهمید که بله درست است؛ بشر، شاید بیش از جانوران دیگر، ورای چارچوب بدن بیندیشد. ولی، دربند حجاب تن بودن هم، خود نوعی اسارت است. و ای بسا که پیوسته پرده برفکندن از باورهای پیش، شکلی از رهایی باشد.
موقعیت مردمان سرزمینهای مسلماننشین، وضعیت زنان تحت حکومتهای اسلامی، ولایت فقیه شیعی ایران، چهارده قرن یک طرف، چهار-دهه انواع مقاومتها مقابل حجاب اجباری، و سرانجام، شکوفایی جنبش «زن زندگی آزادی»، اغلب اذهان را، داخل و خارج کشور، نسبت به حجاب، حساستر کرده؛ من نیز به رسم پرسشگری رسانهای، سوالهایی را مجددا مطرح کردم. اول راجع به حجاب اسلامی-اجباری، بعد، بدن، به طور کلی، و سپس، تن زن.
در سه پادکست پیدرپی، پرسیدیم: چطور باورهای درون باروهای رومی و اساطیری، به وادی ادیان ابراهیمی و ایمان یکتاپرستان راه یافت و سپس، چنان دامن گسترد که قدرتطلبان خانگی و سیاسی، همچنان، از تن زن، به منزله ابزار و به منظور کنترل کل من و مردم، استفاده میکنند؟
نسبت بدن و سیاست، چرایی و چگونگی «اعمال قدرت بر تن» توسط توانمندان، مقاومت در برابر زور با همان بدن، اعتراضات با تظاهرات تنانه، و پرسشهای پیرامون آن، قرنهاست که مطرح است؛ به ویژه بین اهل کتاب و برخی فیلسوفان که به مسالهی جسم پرداختهاند. و فمینیستها میخواهند بدانند در تن زن، چه سری نهفته مگر که آنهمه و اینهمه و هنوز، موجب منازعهاست؟
پرسشها و پاسخها، از پیشتر و پسازاین، هم بسیار، و هم گسترده است.
جایی خواندم: با اختراع بیآبروییهای کوچک، و صحبت از تن، خود را از یاد بیآبرویی بزرگ، یعنی شکست وطن، خلاص میکنند.
جستوجو برای جوابهای بهتر، با شما.
حالا نوبت شماست؛ تخیل کن؛
میتوانی آزادی و آبادی را تصور کنی.