پادکست پیش را در پرسشهایی بر حجاب اسلامی خلاصه کردیم. اکنون، به بدن انسان، و تفکیک جنسیتی مردانه-زنانه، در جوامع و جغرافیاهای دیگر، نگاهی تأملانگیز بیندازیم. یک سری سوال دیگر از من، پژوهش بیشتر، با شما.
شنیدن چنین شعرهایی در غرب دیگر شگفتی ندارد، ولی در یکی از دانشگاههای ایران، از زیر سرکوب ۴۴ساله توسط یک حکومت اسلامی برای حفظ حجاب اجباری روی سر و تن زنان، سردادن این سرود تنانه، زنانه، سکولار، در ستایش زندگی زمینی و جنبش «زن زندگی آزادی»، سراسر تحسینبرانگیز نیست؟
در دوازدهمین قسمت از مجموعه پادکستهای «تصور کن» ماهمنیر رحیمی از معضل تفکیک جنسیتی و زنان و مردانه کردن بدن افراد در جمهوری اسلامی میگوید.
چرا، مرد دستور پوشش تقریبا تمام تن زن را داد؟ از روی تمامیتخواهی، برای بهرهبری ِ انحصاری، به ملکیت گرفتن، تعیین قلمروی قدرت و تشخیص هویت نسلی؟ آنچه فرهنگ متعارف خوانده میشود، چطور شکل گرفته؟ و چه سهمی در مهار افراد دارد؟
یک زن مسلمان را تصور میکنم، در ایران: چرا برهنگی کل ساق پای زن، اگر شالیکار شمال باشد، ناپسند نیست؟ اما پیدا شدن مچ پای همان زن، در کویر کشور، قبح دارد؟! چرا در کوهستانهای سخت و سرد آذربایجان، سر و گردن و دهان تا زیر چشم زن را با شالهای بزرگ محلی، میپوشاندند؟ اگر به سبب سرماست، آیا در کردستان، نزدیک همان شرایط اقلیمی، چنان عرفی وجود داشت؟ چرا در گرمای بندرعباس، چیزی مثل نقاب، نیمی از صورت آن زن را میگیرد؟ چرا در قم، هنوز زن روبندهدار وجود دارد؟ چرا زنان تهران، خوزستان، سیستان و بلوچستان، و همسایهشان، خراسان، هر کدام حجابی متفاوت دارند؟ چرا زنان هممرزشان، افغانستان ِ تحت سلطه طالبان، برقع میپوشند؟ چرا زنهای مسلمان سلفی، سراسر سیاهپوشند؟ چون سایه همسران و مردان ِ سفیدپوش! تن و سر و صورت، همه را زیر چادر و پوشیه، پوشاندن برای چیست؟
آیا مردان متعصب مذهبی، زنان را بیچهره، بیهویت مستقل، با ماهیتهای وابسته به محارم، میخواهند؟
حتی، تا بتوانند، اسم نخست زن را، نزد نامحرمان نمیآورند؛ در بازترین حالت، صدایش میزنند «خانم». یا نام خانوادگی زن را خطاب میکنند؛ که رسماً، فامیلی پدر یا شوهرش. دخترحاجی و زنآقا و ام فلان پسر، یادتان هست؟
در پادکست دوم «تصور کن: نیکا»، هم یادآور شدیم که حتی همین حالا، چرا بعضی جاها، عکس زن، یا گاه، آه، حتی اسم «مادر»، روی اطلاعیه فوت یا سنگ قبر هم، حرام یا مکروه است؟!
حال که صحبت از بدن و پوشاک آن است، میتوان پرسید: نعلین، عمامه، عبا و قبای آخوندهای شیعی (که میگویند لباس پیامبر اسلام است)، آیا همان شال، دشداشه، ردا، لباده، و البسه بومی اعراب بیاباننشین است؟ چرا حتی مردان عرب، اغلب دستار به سر میبندند؟ چرا در داغی آفریقا، هم زنان و مردان عریان زندگی میکنند، و هم زن با چادر و مقنعه و روبنده اسلامی؟ چرا بعضی هندیها، باید لخت مادرزاد، عبادت کنند؟ چرا ساری، نصف تن زن را میگیرد، طوری که بخشی از شکم و کمر بیرون است؟ در عوض، چرا زنان راهبه مسیحی در دیرها و معابدشان، چارقدی چون دستار ِ مردان عرب، سر میکنند؟ و کشیشان، ردایی مثل قبا میپوشند و شنلی شبیه عبا میاندازند؟ چرا زنان و مردان یهودی برای اظهار ایمان، عرقچین یا کلاهی متفاوت روی سر دارند؟ یا رداهای بلند میپوشند؟
به خود تن برگردیم. قبلا، چرا بدنها را به پای «خدایان» «قربانی» میکردند؟ حالا، چرا هنوز «شهید»شدن را «ایثار» محسوب میکنند؟ چرا مادران را «ازخودگذشته» میخوانیم؟ چرا بهجای چهره معصوم مادر فوتشده، یک شمع سوزان میگذارند؟ آیا «فداکاری» یعنی فنا کردن فرد به اسم نفع جمع؟ همان ذوبشدن در پیر و دِیر و، مولا و دین و، ولی مسلمین نیست؟
چرا برای مجازات مجرمان یا محکومان، بدنها را زندان میکنند؟ چرا برای تنبیه، با شکنجه تن، روان را هم درهم میشکنند؟ چرا بهخاطر اِعمال اَعمال دینی، که میگویند بهسود پالایش روح است، مناسک مذهبی را بر بدن معین کردهاند؟ انواع نمازها و نیایشها و طوافها و سجدهها و رکوعها. چرا جسم مسیح، مقدس شد؟ چرا بدن مصلوب او، تجسم پدر آسمانی است؟ چون جدای بدن، اثبات و امکان وجود خدا، ناممکن یا دشوار بود؟ نبود؟
چرا گفتند مریم، مادر عیسی، با هیچ مردی همبستر نشد؟ چرا میگویند فاطمه، دختر محمد، قاعده زنانگی نداشت؟ چه طور چهار پنج فرزند زایید؟ چرا با سرافرازی روایت میکنند که خدیجه ثروتمند مکه، حدود چهلساله، با محمد ابن عبدالله تقریبا ۲۵سالهی امی (یعنی بدون سواد خواندن و نوشتن)، ازدواج کرد؟ ولی وقتی آن زن، چنان که شهرت دارد، در تحریم ِ شعب ابیطالب، پول و عمر خود را، مال و جان خود را، خرج شوهرش کرد، چرا بعداً که محمد حاکم حکومت در مدینه شد، زن نُهساله گرفت و گفت: الرجال قوامون علی النساء؟ چرا؟
چرا اسلام، «مادر منفعل» را «محترم» مینامد و، بهشت ناکجا را زیر پایش وعده میدهد؟ ولی نوبت به زن در جامعه که میرسد، او را حوای فریبای اغواگر ام الفساد و فتنه میخوانند؟ چرا طبق بعضی احادیث، کل بدن زن عورت است و همهاش باید پنهان و ناپیدا شود؟ چرا محمد از دنیا سهچیز را مطلوب میداند که یکی زن است؛ چرا زن، خاصه از نُهسالگی تا یائسهگی، ملک و مال مطلق مرد است؟ چرا ولی، فقط مرد است: پدر، پدربزرگ، عمو، برادر و شوهر است، نه مادر؟ چرا حجاب را مصونیت میدانند، نه محدودیت؟ درحالیکه روایت میآورند: بهترین جا برای زن، خانه است و از آن بهتر، پستوخانه/صندوقخانه/آشپزخانه؟ چرا زن بدون اذن مرد، از خانه بیرون نیاید؟ چرا خوب است خانهدار بماند؟ چرا علی خامنهای، چنین زنانی را تشویق میکند؟
در زمان و مکان دیگر، هنرمندان ِ آزاداندیش، از یونان باستان تا پاریس مدرن، بسیار برای مقابله با تحمیلهای مذهبی، تنها را، مردان و زنان را، عریان، نقاشی و عکاسی کردند. مجسمههای معروف تنانه را در موزههای تاریخی میشناسیم.
متفکرهای معروفی هستند که معتقدند «پریرو، تاب مستوری ندارد». در عین حال، سیمین دو بوار ِ فرانسوی، فمینیست مشهور قرن بیستم، اگر گفته «مراقبت از زیبایی و خودآرایی، عملی است که به زن امکان میدهد شخصِ خود را مال ِ خود کند؛ چنان که خانه را به واسطه کار خانگی، از آنِ خود میکند»، به «جنس دوم» دیدن ِ زن، علناً اعتراض کرد. چکیده تفسیر چپگرایانه این سخنان میشود: مبارزه با «ابزاری و اروتیک انگاشتن تن زن در جهان سرمایهداری». ولی این، همهی داستان نیست. در دنیای دیندارها و کمونیستها و مارکسیستها، زن و تن او، که همان هستی اوست، وسیله شد تا اهداف اقتدارگرایان را توجیه کند. سال ۲۰۰۷ طی رشتهبرنامهی ۱۸قسمتی ِ «جنسیت جامعه» که برای رادیو زمانه ساختم، معلمی روسی، از تجربهای تعریف کرد که چه طور در سیستم استالینی، قوانین بسیار سفت و سختی بر حریم خصوصی افراد، حاکم کرده بودند (از جمله بر روابط جنسی زن-مرد) تا به همه القا کنند که بندبند وجودشان، باید تحت نظارت ناظر کبیر یا «برادر بزرگ» باشد.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، پهناورترین قطب قدرت شرق هم، این مساله را پیش میکشد که دقیقا چه فایده داشت که فکر و هوش و انرژی و زمان و زندگی آدمیزاد، آنهمه و اینهمه، صرف تعیین تکلیف تک تک مردم، در مورد تن و بدن شخصی-فردی خودشان شود؟
از آن طرف اما، در ممالکی که نتیجه گرفتند: سکولاریسم(جدایی ِ نهادهای دین و دولت)، لازمه دموکراسی(حق انتخاب) است، به اهمیت پلورالیسم(گوناگونی اندیشه انسانی) نیز رسیدند و یکدیگر را با تولرانس(مدارا)، پذیرفتند. قانون زندگی مدنی، فقط جایی آزادی من را آناندازه محدود میکند، که نتوانم به حق فرد دیگری، آسیبی برسانم. به همین سادگی.
پس چرا هنوز تا امروز، در برخی کشورهای اسلامی، و در ایران تحت حاکمیت ِ حکومت ولایت مطلقه فقیه شیعه ۱۲امامی، مذکرهای مومن مذهبی نمیخواهند، از قدرتنمایی ِ قلدرانه، ولو با اغراق در قوای مردانهشان، دست بردارند؟
چرا بعضی فقها، حجاب را بعد از دوران باروری زن، چندان سخت نمیگیرند؟
چرا برخی مردان عرب، به همسرشان میگویند «مزروعه»؟ محل زراعت؟! جای کشت بذر فرزند و برداشت محصول؟ هرچه مزرعه متعددتر داشته باشی، یعنی متمولتر هستی؟ آیا ارزش زن نزد بعضی، فقط در پخت و پز و بستر و محل حمل، حاملهشدن است؟
چرا داعش و طالبان آنهمه با زنان، خشن هستند؟
درست نقطه مقابل آن، طرف دیگر کره زمین، امریکاییها، یکی از شاخصهای متمدن بودن مرد، اصطلاحاً (gentleman) بودن او را، ملایم و مؤدب و بدونتبعیض رفتار کردن با زن، میدانند.
هنرمندان اروپای پس از مدرنیته، وقتی میخواهند از صلح و دوستی و حیات جهان بگویند، در پوسترها و فیلمها، تن سالم زن و طبیعت را نشان میدهند. چرا؟
چرا مجسمه آزادی ایالات متحد امریکا، قویترین و غنیترین کشور جهان، زن است؛ با مشعل روشنایی و آگاهی در دست؟
تا بیکران میتوان، این دست سوالها را پرسید.
از رنسانس هنر تا سینمای معاصر؛ دوری در دنیا زدیم و به گوشه چشمی، حساسیتها بر بدن به طور کلی و تن ِ زن را به خصوص زیر پرسش بردیم تا رسیدیم به زن ایرانی. جنبش «زن زندگی آزادی» ِ ایران را تحلیلهای بسیار کردهاند؛ فلسفی، فمینیستی، جامعهشناسی، روانشناسی جمعی، و لابد سالها موضوع کتابهای پژوهشی و هنرها باشد. مثلا آزاده دواچی، فعال حقوق زنان طی یادداشتی با عنوان «تن زنان، میدان مبارزه ایدئولوژیک» در سایت بی بی سی فارسی نوشته. خواندن کامل ِ مقالات علمی و کتب ِ تحقیقی ِ بیشتر را توصیه میکنم.
کنار آنها، بعضی نوشتهها هم، صرف نظر از نامی یا بینام بودن نویسنده، مثل خاطرات خودمانی، برآمده از تجربههای زیسته چند نسل هستند. مهرماه ۱۴۰۱، مطلب کوتاهی در«دیدبان آزار» منتشر شد، درباره «یورش بدنهای محبوس» که از زخمهای تنانه و زنانه مشترک چهار دهه زن ایرانی، صمیمانه و ساده، از دل گفت. مؤخره آن، عین جان کلام نویسنده گمنام است:
پیش به سوی زندگی، زنانگی، تنانگی، و خود «زن زندگی آزادی»، به قدری قوام دارد که ناظران میگویند، اگر ادعاهای جهانی نکنیم، لااقل در ایران، زنان، همان اکثریت قربانی، امید دگرگونی اذهان هستند.
در پادکست بعدی، به نمود بلوغ تن زنانه، به پرسشهایی پیرامون پستان، میپردازیم.
حالا نوبت شماست؛ تخیل کن؛
میتوانی آزادی و آبادی را تصور کنی.