در قسمت پیش به وضعیت حقوق بشر و حامیان این حقوق در ایران، وکلا، و موقعیت این صنف، مختصرا پرداختیم. پس از کانون وکلا، سازمان نظام پزشکی ِ ایران، قدیمیترین و بزرگترین نهاد صنفی است.
حکومت اسلامی که طی ۴ دهه، منتقدان ایدئولوژی ِحکومتی خود را حذف کرده، از طبیبان هم توقع دارد گزینشی عمل کنند! وگرنه جان خود دکتر گرفته یا امنیت او و خانوادهاش، سلب میشود.
پزشکان، علی القاعده، به سبب مسئولیت و پیشهشان در حفظ حیات، چه هنگام صلح، چه در شرایط جنگی، نزد عموم مردم منزلت دارند؛ نه فقط به طور سنتی، که در ممالک مدرن هم، قهرمانان واقعی شناخته میشوند.
ماهمنیر رحیمی، روزنامهنگار، در این قسمت به حضور این قشر در خیزش زن، زندگی، آزادی و دیگر اعتراضات ایرانیان نگاهی کرده است.
تصور کن! مادر/پدر، چه خون دلها میخورند تا یک فرزند، سالم به دنیا بیاید، بعد همراه اعضای خانواده و آموزگاران دانا و دلسوز، چه بردباریها به خرج میدهند تا این نهال، با تن سالم و روان درست، بار بیاید و به بار بنشیند به سود اجتماع … .
تصور کن خود آن فرد هستی؛ در موقعیت ایران، اگر مستقل و آزاد باشی، چه مشقتها میکشی تا موفقیت نسبی علمی و حرفهای به دست آوری… در سرزمینی که باید هفت خان رستم دستان را از سر بگذرانی تا از مدرسه و دبیرستان فارغ شوی، چه اندازه بکوشی تا با رتبهای بالا، منصفانه در کنکور قبول شوی، به دانشگاهی معتبر بروی (سوای مخارج سرسام آور دانشگاه آزاد)، در رشتهای بسیار پر زحمت، جمعا حدود ۲۳ سال به جد، درس بخوانی، دوره طرح خدمت طبابت را، اغلب در مناطق محروم یا دورافتاده تمام کنی، از اوقات زندگی عادی خانوادگی بزنی، سالها شیفتهای شبانه روزی بیمارستان را تاب بیاوری، تا اگر امکان بیابی، بتوانی مطب مستقل نیز دایر کنی. بعد، همان ابتدای راه رویاییات، به جرم انجام وظیفه شغلی/شرافتی، دستگیر یا کشته شوی! حتی کشتنات را هم انکار کنند!
برای نمونه، دکتر پریسا بهمنی، جراح عمومی اهل زنجان، ۴ آبان ۱۴۰۱ در یورش نیروهای سرکوبگر رژیم اسلامی به تجمع پزشکان مقابل ساختمان نظام پزشکی تهران، به ضرب گلوله مجروح شد و کمی بعد جان سپرد. ولی، صداوسیمایی که با بودجه ملی، به میل علی خامنهای کار میکند، گفت: تصور کن، اگر شما جای دکتر پریسا بودی، چه انتظاری از زندهها داشتی؟
فقط دکتر پریسا نبود که چنین سرگذشتی داشت. دیگرانی نیز مشابه او جان عزیزشان یا عزیزانشان را از دست دادند و حکومت، بلافاصله روایت دروغ خود را ارائه کرد:
پیکر دکتر آیدا رستمی، پزشک جوان دیگر پیدا شد؛ رسانههای حکومتی اما اعلام کرده بودند «از پل افتاده»!
درباره مرگ دکتر ناهید مصطفیپور در کردستان، اطلاع موثقی در دست نیست.
اما دکتر آیلار حقی هم در تبریز، کشته شد. رسانههای حکومتی گفتند: «پزشکانی هم هستند که علنا دستگیر، شکنجه، وادار به اقرار، و بدون دسترسی به وکیل تعیینی و دادرسی عادلانه، با اتهامهای اسلامی مثل«محاربه و افساد فیالارض» مواجه شدند. همچون دکتر حمید قرهحسنلو۵۳ساله ، پزشک متخصص رادیولوژی، و همسرش فرزانه قرهحسنلو ۴۶ساله، کارشناس علوم آزمایشگاهی. گرچه تحت فشارهای اعتراضی بینالمللی، مقامات قضایی ج. ا. بعدا اعلام کردند که حکم اعدام این دو، لغو شده، همچنان باید حبسهای طولانیمدتی را تحمل کنند؛ آن هم با تنی رنجور از شکنجههای شدید و محروم از دسترسی به خدمات درمانی.
راستی از دیگر پزشکانی که (قبلا ) در جریان جنبش زن-زندگی-ازادی، یا انقلاب ۱۴۰۱ که به دلیل کمک به معترضان مجروح بازداشت شدند ، چه خبر رسمی بهروزی، وجود دارد؟ از دکتر شورش حیدری، داروساز اهل بوکان؟ از دکتر اشکان پویان، پزشک متخصص مغز و اعصاب و دکتر ابراهیم ریگی، پزشک ۲۴ ساله اهل زاهدان؟ یا از دکتر علیرضا صداقت، رئیس سازمان نظام پزشکی مشهد، دکتر بیتا میرزایی، همسرش، دکتر ریحانه مختاریان، دکتر رضا اسدی، دکتر شاکری و دکتر موسوی؟ یا از دکتر مهران فریدونی، متخصص پزشکی قانونی، که پس از سخنرانی در تجمع نظام پزشکی شیراز دستگیر شد؟
دکتر عدالتطلب در صومعهسرا با انتشار ویدیویی گفته بود مأموران نیروی انتظامی با ورود به مطب، او را به دلیل مداوای مجروحان اعتراضات، به شدت کتک زدند.
دکتر هاشم موذنزاده، جراح و فعال صنفی پزشکان، به چهار سال زندان محکوم شد.
موارد، بیش از اینهاست؛ حکومت اسلامی، در سال ۱۳۶۷ هم، با برخی ناجیان جان، جنایتکارانه رفتار کرده بود؛ مثل دکتر کاظم سامی، از مقتولان قتلهای زنجیرهای.
اینها، فقط چند مورد خبر برخورد با پزشکان بود؛ بدون شک زیر سایه سانسور و خفقان، اخبار بسیاری نیز منتشر نشده.
در عین حال، ما به خبرهای رسمی اکتفا نکردیم. در ادامه، شهادت یک پزشک را میشنویم که پاییز ۱۴۰۱ خود شاهد برخورد نیروهای امنیتی با تجمع اعتراضی پزشکان در تهران بوده. البته به دلایل امنیتی، پیام او را بازخوانی کردیم:
اعتراض به این بود که ما پزشکان، همین تعداد هم که با هر مصیبتی در ایران ماندیم، چرا همیشه باید زیر ذرهبینهای امنیتی/اجتماعی با هزار ترس و لرز دیگر کار کنیم؟ به خصوص در جنبش زن-زندگی-آزادی، اجازه نداشتیم به درمان مصدومان بپردازیم. جمع شدیم بگوییم طبیعتا جامعه پزشکی موظف است، فارغ از هرگونه گرایش فکری/سیاسی، بر اساس تعهدات حرفهای خود، به درمان بیماران برسد. اما متاسفانه نیروهای امنیتی حمله کردند؛ به خصوص با عدهای از پزشکان زن جوان، رفتار خشن بسیار غیر انسانی داشتند… .
از این دکتر پرسیدم: چگونه، با چه ساز و کاری، مانع کار شما شدند/میشوند؟
حاکمیت، هم مانع بستری شدن صدمهدیدهها در مراکز درمانی میشه ، و هم ، انتظار داره کسانی که با صدمه ناشی از باتوم، یا تیر یا ساچمه یا پینت بال به ما مراجعه میکنند را گزارش دهیم تا بیایند و آنها را دستگیر کنند! این، با قسم پزشکی و اصول اولیه اخلاق شغلی ما سازگاری ندارد. طبق معاهدات بینالمللی، حتی بین نیروهای متخاصم هم پذیرفته شده است که جامعه پزشکی، سوای سیاستها ، باید به سلامت و جان افراد بپردازد. من به خاطر دارم که طی جنگ ایران-عراق هم، ما حتی نسبت به اسرا، مقررات جهانی اخلاق حرفه پزشکی را مراعات میکردیم.
این دکتر در بخشی از توضیحاتش به توانا میگوید «مقامات ایران بسیاری از کدهای مهم شناختهشده دنیا را نادید میگیرد» و در این باره مثال میآورد:
یکی دیگر از این رفتارها، سوءاستفاده از آمبولانس بود؛ مردم همه جای دنیا با شنیدن صدای آژیر آمبولانس راه را برای ان باز میکنند اما مردم ما دیگر چه طور حتی به آمبولانس اعتماد کنند؟ وقتی آنها از این ماشین برای انتقال نیروهای سرکوب یا برای دستگیری مردم استفاده کردند؟! جامعه پزشکی به این موضوعها انتقاد و اعتراض کرد. اما متاسفانه دیدیم که با خود همکاران هم چه برخوردهای سختی کردند.
و پرسش نهایی من این است: آخر یک پزشک، چه جان یا چه امنیتی را به خطر میاندازد که حکومت با او هم چنین میکند؟
حالا نوبت شماست؛ تخیل کن. میتوانی آزادی و آبادی را تصور کنی.