Search

English

آزار و اذیت سیستماتیک بهائیان در ایران: چرا رژیم ولایت مطلقه فقیه چشم دیدن بهائیان را ندارد؟

آزار و اذیت اقلیت‌های مذهبی در ایران، از قرن‌ها پیش، کم و بیش، مانند بسیاری دیگر از نقاط جهان، وجود داشت، اما در دوره قاجار و با پیدایش جنبش‌های مذهبی جدید، نمودهایی تازه پیدا کرد. هم‌اکنون و ذیل سلطه حکومت شیعی جمهوری اسلامی، این آزار و اذیت‌ها ادامه دارد و به‌ویژه علیه بهائیان با شدت اعمال می‌شود. 

با پایان حکومت محمدرضا شاه و آغاز سیطره خمینی بر کشور، بهائیان ایران به‌تدریج امکان ورود به دانشگاه و اخذ مدارک تحصیلات عالی را از دست دادند و آنانی که مشاغل دولتی داشتند، از کار اخراج شدند. پس از گذشت مدت کوتاهی از انقلاب ۵۷، تشکیلات مذهبی مربوط به اداره امور بهائیان در ایران، غیرقانونی اعلام شد و موجی از دستگیری و در مواردی اعدام بهائیان به راه افتاد. 

امروزه کارشناسان و ناظران، مرتبا نسبت به افزایش دستگیری‌ها، مصادره اموال، احکام  ناعادلانه‌ی قضایی و سایر اشکال آزار و اذیت بهائیان در کشور ابراز نگرانی می‌کنند. خط‌مشی حکومت اسلامی در آزار و پیگرد سیستماتیک بهائیان و سایر اقلیت‌های مذهبی، از جمله نوکیشان مسیحی، دراویش گنابادی و خداناباوران، بخشی از سیاست گسترده‌تر جمهوری اسلامی برای سرکوب عقاید و اعمال مذهبی و غیرمذهبی مخالف است. 

پس از انقلاب، بهائیان امکان ورود به دانشگاه و تحصیلات عالی را از دست دادند و از مشاغل دولتی اخراج شدند

زمینه تاریخی

آزار و اذیت بهائیان عمیقا دریشه در ایدئولوژی نظام اسلامی دارد. با وجود آن که دین بهائی اشتراکات زیادی با اسلام دارد (برای مثال اعتقاد به توحید، اعتقاد به نبوت محمد پیامبر مسلمانان، اعتقاد به صحت نص قرآن و موارد متعدد دیگر)، رژیم ولایت فقیه و روحانیون باورمند به آن، بهائیان را به عنوان چالشی  برای قدرت و اقتدار خود می‌بینند. 

مقامات جمهوری اسلامی برای فشار بر بهائیان بارها به الفاظ تحقیرآمیز و اتهامات ساختگی متنوعی متوسل شده‌اند؛ از جمله آن‌ها آیین بهائی را توطئه‌ای غربی یا «صهیونیستی» برای تفرقه درون جامعه مسلمانان معرفی می‌کنند. 

قانون اساسی نظام اسلامی، شیعه دوازده امامی را مذهب رسمی کشور و دو مذهب ابراهیمی دیگر و نیز مذهب زرتشتی را به عنوان مذاهب پذیرفته‌شده می شناسد. آیین بهائی در آن متن، به رسمیت شناخته نشده است و این یکی از زمینه‌هایی است که منجر به تبعیض و سرکوب سیستماتیک پیروان آن می‌شود. برخی معتقدند که هدف رویکرد‌های سرکوب‌گرانه‌ی رژیم تمامیت‌خواه اسلامی این است که بهائیان را با محروم‌کردن از حقوق شهروندی، تحصیل و فرصت‌های شغلی، مجبور به ترک کشور کند.

البته مشکل طبقه حاکم جدید در آغاز سلطه‌ حکومت اسلامی، فقط با بهائیان نبود. اخراج گسترده از کار و دانشگاه، که به‌اصطلاح پاکسازی نامیده می‌شد، و اعمالی بس خشونت‌آمیزتر از آن، گریبان‌گیر سایر گروه‌های اجتماعی نیز می‌شد که هر یک به نوعی از تصور حاکمان از امت ایده‌آل اسلامی بر می‌آمد. رهبران انقلاب ۵۷ پیش از خروج شاه به‌صراحت اظهار می‌کردند که بهائیان در ایران پس از انقلاب، آزادی مذهبی نخواهند داشت.

ممکن است به نظر برسد که ایده‌ نابودی جامعه بهائی ناشی از دشمنی مذهبی بین شیعیان و بهائیان است؛ اما رفتار غیرانسانی جمهوری اسلامی با دراویش گنابادی – که خود شیعه هستند – نشان از نادرستی این پندار است. رفتارهای تبعیض‌آمیز رژیم بارها دامن مسلمانان سنی‌مذهب را نیز گرفته است. در مورد بهائیان، شاید تنها تفاوت در این باشد که نظام اسلامی به ریشه‌کن‌کردن جامعه بهائی ایران از طریق روش‌های تدریجی و «کم‌سروصدا» روی آورده است.

جمهوری اسلامی از همان آغاز سلطه‌ بر ایران، باورهای بهائی را به عنوان چالشی بالقوه تلقی می‌کرد

البته بدون تردید بخشی از مشکل رژیم با بهائیان ریشه در باورهای مذهبی آنان دارد. روحانیون وابسته به جمهوری اسلامی از همان آغاز سلطه‌ جمهوری اسلامی، باورهای بهائی را به عنوان چالشی بالقوه تلقی می‌کردند. بهائیان معتقدند که وعده‌های مربوط به ظهور امام موعود شیعه (مهدی)، با ظهور بهائیت، عملا به تحقق پیوسته است. آنان در عین حفظ احترام اسلام، دین خود را جایگزین مناسبی برای دین اسلام می‌دانند. البته بهائیان به هیچ عنوان این دیدگاه‌ها را به صورتی ستیزه‌جویانه ارائه نمی‌دهند. آموزه‌های بهائی هرگونه درگیری خشونت‌آمیز را رد می‌کند. با این حال، بهائیان قاطعانه بر این باورند که این وظیفه آن‌ها است که دین خود را در همه جا تبلیغ کنند. 

از آنجایی که اعتقاد به ظهور مهدی در آینده‌ای نامعلوم، ستون اصلی فرقه شیعه اثنی‌عشری است، جمهوری اسلامی احساس می‌کند باید با قدرت از گسترش دینی که دیدگاه جایگزینی ارائه می‌کند، جلوگیری کند.

 به عبارت دیگر می‌توان دید که رژیم ولایت فقیه عملا بهائیان و سایر اقلیت‌های مذهبی را به عنوان رقیب خود در عرصه اجتماعی در نظر می‌گیرد و از هر حربه‌ای برای جلوگیری از گسترش آنان بهره می‌برد. این حربه‌ها صرفا دستگیری یا زندانی‌کردن بهائیان نیست. آنان مرتبا هدف کمپین‌های وسیع بدنام‌سازی و اتهاماتی هستند که از رسانه‌های رژیم پخش و تکرار می‌شوند. این فشار همه جانبه به امید حذف بهائیان از صحنه اجتماعی ایران است. 

رژیم نسبت به این تاکتیک امید بالایی دارد زیرا قبلا آن را با موفقیت علیه یهودیان به کار برده است. یهودیان ایرانی برای سال‌ها با هدف مجبورشدن به ترک ایران با فشارهای مختلفی روبه‌رو بودند و تعداد آن‌ها اکنون به یک چهارم پیش از انقلاب رسیده است با اینکه جمعیت ایران چند برابر شده است. جامعه یهودی باقی‌مانده نیز تحمل می‌شود، به‌ویژه به این علت که یهودیان باقی‌مانده علاقه‌ای به تبلیغ یهودیت ندارند.

با این حال تعداد بهائیان در ایران بیش‌تر از یهودیان است، امری که عمدتا به دلیل اشتیاق آن‌ها به تبلیغ دین خود میان مردم است. آن‌ها همچنین از نظر جمعیتی پراکنده‌تر هستند و در عموم جامعه ایران بیش‌تر ادغام شده‌اند. بسیاری از بهائیان ایرانی با وجود همه فشارها و بی‌عدالتی‌هایی که با آن مواجه شده‌اند، هنوز تمایلی به ترک کشور ندارند، به‌خصوص نسل قدیمی‌تر. ایران از نظر آن‌ها، هم کشوری است که میهن آنان به حساب می‌آید و هم کشوری است که زادگاه دین‌شان است؛ بنابراین ارتباط روحی و عاطفی آن‌ها با کشور بسیار قوی است.

نکات دیگری نیز وجود دارد که درنظرگرفتن آن‌ها به فهم دشمنی نظام اسلامی با بهائیان کمک می‌کند. آیین بهائی ابتدا در میان اقشار نخبه جامعه ایران گسترش یافت و بنابراین امروزه برای نخبگان، حتی برای برخی از روحانیون شیعه، بسیار جذاب است. رژیم به‌ویژه نگران جذابیت این مذهب برای شیعیان جوانی است که ممکن است عقاید بهائی را با زندگی مدرن، سازگارتر از آموزه‌های سنتی شیعه بدانند. این مورد نیز احتمالا از دیگر دلایل اصلی افزایش مداوم فشارها بر این آیین و هواداران آن است.

رفتار رژیم با بهائیان چنان است که گویی اساسا آن‌ها انسان نیستند یا شهروندی کشور ایران را ندارند. در عین حال، این اعمال توسط یک رژیم آشکارا اسلامی، چهره اسلام را نیز در چشم بسیاری از ایرانیان، به‌ویژه نسل جوان، خدشه‌دار کرده است. بر این اساس است که آشکارا می‌توان دید که گرویدن به ادیان دیگر یا انتخاب سبک زندگی بدون دین در ایران مرتبا افزایش می‌یابد.

دلایل دیگری نیز برای دشمنی و کینه روحانیان شیعه با بهائیان ارائه شده است. برای مثال بهائیان ممکن است مورد خوبی برای معرفی به عنوان «بیگانه» در سیستم فکری و پروپاگاندای رژیم حاکم باشند. این به آن معنا است که رژیم می‌تواند تمامی مشکلات خود یا حتی مشکلاتی که خودش خلق کرده است را به آنان نسبت دهد و به این ترتیب از قضاوت عمومی فرار کند. 

احتمال دیگر این است که روحانیان شیعه از یکی از اصول اساسی و محکم آیین بهائی در هراس هستند: دین بهائی صراحتا تقلید دینی را ممنوع می‌داند و نقشی برای روحانیان در درون مذهب خود خود قائل نیست. بهائیان دست کم تلاش می‌کنند جامعه مذهبی خود را از وجود افرادی در ردیف آخوند یا کشیش پاک نگاه دارند. می‌توان به‌روشنی حدس زد که رواج این ایده که یک جامعه مذهبی می‌تواند بدون طبقه روحانیت وجود داشته باشد، تا چه حد برای اقتدار روحانیان شیعه خطرناک است. قانون اساسی جمهوری اسلامی، نظام اسلامی را دولتی تحت حاکمیت فقها تعریف کرده است که بر اساس ولایت استوار است.

جمع‌بندی

آزار و شکنجه بهائیان در ایران نمودی عمیقا نگران‌کننده از عدم مدارای رژیم نسبت به اقلیت‌های مذهبی و عقاید مخالف است. نتیجه خصومت با بهائیان که ریشه در عوامل مذهبی، ایدئولوژیک و سیاسی دارد، نقض مستمر و سیستماتیک حقوق بشر است. رژیم که بهائیان را به عنوان رقبای بالقوه ایدئولوژی خود می‌پندارد، سعی در سرکوب اعمال مذهبی و تلاش‌های تبلیغی آن‌ها دارد. 

علاوه بر این، اتهامات بی‌اساس و بی‌وقفه به بهائیان با موضوعات متعدد از جمله ارتباط با قدرت‌های خارجی، تئوری‌های توطئه را تداوم می‌بخشد و به دشمنی با این جامعه مذهبی دامن می‌زند. عدم به رسمیت شناختن آیین بهائی در قانون اساسی، آسیب‌پذیری آن‌ها را تشدید می‌کند و آن‌ها را در معرض تبعیض و محرومیت از حقوق اولیه قرار می‌دهد. رویکرد توتالیتر حکومت جمهوری اسلامی، با هدف از‌بین‌بردن جامعه بهائی، از طریق زندان و مصادره اموال و سایر روش‌ها، تا‌کنون به نتیجه نرسیده است؛ چه آنکه بسیاری از بهائیان ایران را موطن خود می‌دانند و در عین حال از مقابله به مثل دوری می‌کنند.

واکنش جامعه جهانی به وضعیت اسفبار بهائیان در ایران بسیار مهم است. آگاهی عمومی در مورد آزار و شکنجه سیستماتیکی که این اقلیت مذهبی با آن روبه‌رو است، بایستی افزایش یابد و مقامات جمهوری اسلامی بایستی پاسخگوی رفتار خود با شهروندان ایرانی باشند.

جامعه جهانی با همبستگی با جامعه بهائی و محکوم‌کردن آزار و اذیت، می‌تواند پیامی قدرتمند به رژیم اسلامی ارسال کند که نقض حقوق بشر قابل تحمل نخواهد بود. رسیدگی به وضعیت اسفبار بهائیان در ایران نه تنها به منظور حفظ حقوق آن‌ها بلکه از دیدگاه احترام به اصولی چون آزادی دین و عقیده نیز ضروری است. این احترام برای پرورش جامعه‌ای عادلانه و بردبار لازم است.

منابع:

انتشارات بیشتر ...