«تا میدیدند بچه روی ویلچر نشسته، میگفتند جا نداریم، همون اولش. میدونی چند تا مدرسه رفتم؟ میگفتند ما نمیتوانیم توی مدرسه جا به جاش کنیم. بچهها از پله هلش بدهند ما مسئولیت قبول نمیکنیم. مدرسه غیر انتفاعی راحت قبول میکند اما ما که تواناییاش را نداریم. کار درمانی هم نمیتوانیم بچه را ببریم، چه برسه به غیرانتفاعی. بالاخره نامه آوردم از آموزش و پرورش. قرار شد خودم جابه جاش کنم. کلاسش طبقه بالاست. پارسال هم که میرفت پیشدبستانی کارم همین بود. میماندم توی مدرسه بچه را جابه جا میکردم. دلش میگرفت توی کلاس. زنگ تفریح هم خودم میآوردمش پایین. مدرسه است زندان که نیست».
این رنج دل «سهیلا بیات» است که در گزارشی در روزنامه «ایران» در شهریور ۱۳۹۶ منعکس شده است. او مادر سه فرزند است که «نازنین» هفت ساله اش ضایعه نخاعی دارد و به علت این مساله مجبور به استفاده از ویلچر است. مشکلات مادی نیز بر مشکل بی توجهی مدارس سوار شده است. به گفته او تنها کمکی که می گیرند، مستمری ۵۶ هزار تومانی بهزیستی است؛ درحالیکه فقط هزینه پوشک نازنین حدود ۱۵۰ هزارتومان است. این مادر به علت اینکه فرزندش مشکل ذهنی ندارد، تمایلی به استفاده فرزندش از مدارس استثنایی ندارد. اما در مدارس همگانی نیز این حجم از مشکل برقرار است.
تصویر تزیینی است
بی اعتنایی مدارس همگانی به توانخواهان
درواقع یکی از مشکلاتی که پیش روی دانش آموزان توانخواه و خانواده های آنان به سختی خودنمایی می کند، این است که مدارس همگانی و عادی به سختی کودکان و نوجوانان توانخواه را به دانش آموزی می پذیرند. این در حالی ست که به گفته کارشناسان، بر اساس ماده ۲۴ کنوانسیون بین المللی معلولان، توانخواهان باید بتوانند در مدارس همگانی ثبت نام کنند و تأکید شده است که آموزش فراگیر برای همه دانشآموزان ضروری است.
عین عبارات موجود در «کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت» در حوزه آموزش در ماده ۲۴ این است: «افراد دارای معلولیت از نظام آموزش همگانی بر مبنای معلولیت مستثنی نمی گردند ، و به همین منوال کودکان دارای معلولیت از آموزش اجباری رایگان ابتدایی و یا متوسطه بر مبنای معلولیت مستثنی نمی گردند… افراد دارای معلولیت می توانند به آموزش ابتدایی و متوسطه رایگان، با کیفیت، و فراگیر بر مبنای برابر با سایرین در جوامعی که در آن زندگی می نمایند ، دسترسی داشته باشند».
البته واقعیت این است که ایران در زمینه قوانین مرتبط مشکل چندانی ندارد. در اردیبهشت ۱۳۸۳ «قانون جامع حمایت از معلولان» به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید و ریاست جمهوری وقت آن را در خرداد ۱۳۸۳ برای اجرا ابلاغ کرد. در این قانون ۱۶ ماده ای سعی شده بود جنبه های مختلف زندگی توانخواهان پوشش داده شود و سعی شود در آن حوزه ها از توانخواهان حمایت کافی به عمل آید. این قانون مساله آموزش توانخواهان را نیز مورد توجه خود قرار داده بود.
اگرچه روی کاغذ همه چیز به نفع توانخواهان است اما در واقعیت توانخواهان ایرانی مشکلاتی جدی دارند
اما با این وجود بنا به گفته ناظران مسائل مربوط به تحولخواهان، این قانون «ضمانت اجرایی مشخص» نداشته است و در ایران هنوز توانخواهان در رفع ابتدایی ترین و ساده ترین نیازها و مسائل روزمره خود دچار مشکل هستند. از جمله این مشکلات در حوزه آموزش توانخواهان نمود دارد. این در حالی ست که جدای از این قانون جامع، که بر حق افراد توانخواه برای «برخورداری از امکانات لازم برای تحصیل» تاکید کرده بود، اصل ۳۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز بر حق تحصیل «همه ملت» تاکید کرده است. طبعا توانخواهان نیز مشمول عبارت «همه ملت» می شوند.
«ناصر سرگران» – حقوقدان و استاد دانشگاه – درباره مشکل مدارس استثنایی می گوید: «خیلی از خانوادهها تمایل ندارند فرزندشان را در مدارس استثنایی ثبتنام کنند. چرا که خیلی اوقات بدون توجه به تفکیک مناسب این دانشآموزان و تنوع معلولیتشان آنها را در یک کلاس میگذارند. درحالیکه این اشتباه است که یک معلول ذهنی را با یک معلول جسمی و حرکتی در یک کلاس بگذاریم. چون آنها اساساً نیازمند آموزشهای متفاوتند».
«مژده صفاری» مادر «مانی» است. یک نوجوان کم بینا که در مقطع دبیرستان تحصیل می کند. او درباره مشکلات ثبت نام فرزندش در مدارس همگانی می گوید: «من هر سال برای ثبتنام مانی به مشکل برمیخورم البته دیگر خبره شدهام و چند ماه قبل از ثبتنام جلوی در اتاق مدیر مدرسه زنبیل میگذارم….به هر ترفندی شده تا به حال پسرم را در مدارس عادی ثبتنام کرده ام…مدارس استثنایی سالهاست که در دنیا منسوخ شده و همه بچههای معلول در کشورهای دیگر در یک مدرسه کنار هم درس میخوانند».
«یک مدرسه استثنایی نباید پله بالابر داشته باشد؟»
یکی دیگر از مشکلات دانش آموزان توانخواه، بحث حمل و نقل و ایاب و ذهاب و نبود تسهیلات فیزیکی برای استفاده راحت تر از فضاهای شهری است. به گفته «علی همت محمودنژاد» – رییس انجمن دفاع از حقوق معلولان ایران – سازمان بهزیستی مبلغ اندکی برای ایاب و ذهاب دانش آموزان توانخواه هزینه می کند. او تسهیل سازی حمل و نقل توانخواهان را «وظیفه شهرداری ها» می داند. وظیفه ای که به گفته او به خوبی از سوی شهرداری ها به اجرا در نمی آید.
علی همت محمودنژاد در ادامه با توجه به جمعیت ۷۰ هزارنفری دانش آموزان توانخواه در سراسر کشور می گوید: «در حال حاضر سرانه اختصاص داده شده به دانش آموزان معلول کمترین میزان سرانه در میان تمام دانش آموزان کشور است و باید در این زمینه تغییراتی ایجاد شود».
به گفته ناظران حتی مدارس استثنایی در تامین نیازمندی دانش آموزان توانخواه ضعف دارند
جدای از مساله تردد و سرویس حمل و نقل، شگفت انگیز آن است که حتی مدارس استثنایی که اساسا مختص توانخواهان هستند و طبعا باید به گونه ای طراحی شوند که اسباب آسایش توانخواهان را فراهم آورند، در این زمینه خود دچار مشکل هستند. «حمیده مقصودی» – عضو انجمن اولیا و مربیان سازمان آموزش و پرورش استثنایی شهر تهران – که خود مادر یک توانخواه است، در این باره می گوید: « من مدرسه استثنایی را سراغ دارم که با توجه به اینکه برای تحصیل کودکان جسمی حرکتی ساخته شده است اما استانداردهای کافی برای رفت و آمد ویلچر ندارد…انجمن ما به صورت دورهای بازرسیهایی از مدارس استثنایی را انجام میدهد ما در این بازدیدها با موارد فرسوده بسیاری مواجه میشویم برای مثال مدرسهای در محله پیروزی تهران وجود دارد که وضعیت سیم کشی این مدرسه که ویژه کم توانان ذهنی است اسفبار است تا جایی که چندی قبل یکی از معلمان در این مدرسه دچار برق گرفتگی شد. حیاط این مدرسه به قدری کوچک است که هیچ جایی برای تحرک و جست و خیز یک کودک ذهنی در آن وجود ندارد. واقعاً یک سیستم آموزش نباید با رخ دادن همچین اتفاقی کمی تغییر کند؟…بچه که چند معلولیتی است و در یک مدرسه استثنایی درس میخواند نباید برای بالا رفتن از پله بالابر داشته باشد؟»
محدودیت های ناشی از توانخواهی تنها بر زندگی تحصیلی دانش آموزان سایه نیفکنده است. دانشجویان توانخواه نیز در این حوزه با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند. شاید مهم ترین جنبه مساله به همان نامناسب بودن فضای فیزیکی ساختمان ها بازگردد. پله های زیاد، نبود آسانسور در خیلی از مکان ها، و کوچک بودن برخی از درهای ورودی موجب دلسردی، و سرخوردگی دانشجویان توانخواه می شود.
عدم وجود دستشویی های ویژه توانخواهان، از جمله مشکلات دیگر دانشجویان توانخواه است. در گزارشی که «پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی» وزارت علوم تهیه کرده است، آمده است: «در بیشتر این مکان ها حتی یک دستشویی ویژه برای دانشجویان دارای معلولیت در نظر گرفته نشده است. دانشجویانی که باید از دستشویی های خاص استفاده کنند، اغلب در تمام طول روز، گرسنگی و تشنگی می کشند تا مجبور به استفاده از دستشویی نشوند».
در همین گزارش روایت یک دانشجوی توانخواه از همین مساله آمده است: «من به خاطر کار آزمایشگاهی روی پایان نامه ام مجبور می شدم روزی حتی ۱۰ ساعت در دانشکده بمانم و این کار بدون سرویس های بهداشتی برایم بسیار سخت بود . فاصله بین خوابگاه و دانشکده طولانی بود و قادر نبودم دائم رفت و آمد داشته باشم تا از دستشویی خوابگاه استفاده کنم».
توانخواهان؛ شهروندان درجه دوم
اما با این حال بی توجهی به ضرورت بهبود وضع توانخواهان کشور، بارزترین وجه مساله توانخواهان ایرانی ست. درواقع با توجه به جمیع این مسائل است که فراتر از مشکلات آموزشی توانخواهان، «فریده انصاری دزفولی» – بنیانگذار و رییس انجمن حمایت از معلولین ایرانی – از حل مشکلات توانخواهان ایرانی با نومیدی سخن می گوید. به گفته او آمار خودکشی معلولان، «تکان دهنده» است. او توانخواهان ایرانی را در بهترین حالت «شهروندان درجه دو» می نامد. شهروندانی که به زعم او جز اقشار فقیر جامعه هستند. او یک جنبه از مشکل توانخواهان را نیز عدم آزادی برای ایجاد تشکل های مستقل می داند. مشکلی که توانخواهان ایرانی با دیگر اقشار جامعه در آن شریک هستند.
باید اعتراف کرد محیط شهری در ایران اساسا به توانخواهان توجهی ندارد
خانم انصاری دزفولی در توضیح بیشتر این نکات می گوید: «معلولان ایرانی همانند دیگر اقشار اجتماعی ابزاری برای بیان مطالبات خود ندارند. آنها نیز مثل دیگر اقشار از رسانه و تشکل مستقل محرومند. فراتر از آن، جامعه معلولین ایرانی بعلت عدم مناسب سازی شهری و مراکز عمومی و مسیرهای رفت و آمد، پُل هاى عابر پیاده و ناوگان حمل و نقل عمومى، عملا در جامعه پذیرفته نمی شوند زیرا نمی توانند مثل بقیه مردم به کار و زندگی و رفت و آمد و تماس های روزانه اجتماعی خود بپردازند. اگر نگوئیم که افراد دارای معلولیت در ایران شهروند محسوب نمی شوند اما مطمئناً در بهترین حالت می توان بگوئیم که آنها شهروند درجه دو محسوب می شوند».