
در یک روز سرد فوریه ۱۹۸۶ آناتولی شارانسکی، زندانی سیاسی مشهور شوروی، در برلین شرقی منتظر خروج از هواپیما و آزادی پس از 9 سال حبس بود. نگهبان کا.گ.ب (KGB)[1] به او دستور داد مستقیم به سمت ماشینی که در انتظارش بود برود اما شارانسکی نپذیرفت و به او گفت: «شما میدانید که من هرگز در مورد هیچ چیزی با کا.گ.ب موافق نیستم. اگر به من بگویید مستقیم بروم، من کج خواهم رفت.»[2] در حالی که ماموران کا.گ.ب بر سر او فریاد میزدند، او در آخرین حرکت اعتراضی خود، پس از دوازده سال جدایی، به حالت زیگزاگ روی آسفالت به سمت همسرش دوید. شارانسکی سرانجام روز بعد در اسرائیل، سفر طولانی خود را برای فرار از سرکوب شوروی به پایان رساند. از آن زمان تا کنون زندگی جدید او در عرصه سیاست اسرائیل و همچنین حمایت بیوقفهاش از حقوق بشر، با نام ناتان شارانسکی ادامه دارد؛ نامی که خودش انتخاب کرد.
شارانسکی متولد سال ۱۹۴۸ در اوکراین، به عنوان یک اعجوبه شطرنج و دانشآموز ممتاز رشد کرد، اما در سال ۱۹۷۳ تصمیم گرفت که آینده علمی درخشانش را برای گامنهادن در راه پرمخاطره رفیوزنیک (Refusenik) رها کند. رفیوزنیکها آن دسته از یهودیان شوروی بودند که به آنها اجازه مهاجرت به اسرائیل داده نشده بود. در فضای تمامیتخواهانه اتحاد جماهیر شوروی، رفیوزنیکها منفور تلقی میشدند و هدف طرد اجتماعی و آزار و اذیت دولتی قرار میگرفتند. با جلبشدن توجهها به رفیوزنیکها و جرقهخوردن یک جنبش همبستگی پرشور در سراسر جهان، شارانسکی خیلی زود به چهره شاخص مبارزات رفیوزنیکها تبدیل شد. تحمل سالهای متمادی حبس به عنوان زندانی سیاسی، او را به نماد جهانی مخالفت با شوروی تبدیل کرد و کمپین آزادی او به حلقهای کلیدی در زنجیره رویدادهایی تبدیل شد که به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منجر شد.
داستان شارانسکی اهمیت حمایت بینالمللی از زندانیان سیاسی و مخالفان را از دو طریق جنبشهای فعال مردمی و اقدامات سیاسی نشان میدهد؛ روشهایی که فراتر از لفاظی است و سیاست خارجی را به حقوق بشر پیوند میدهد.

سرکوب و ادغام: زندگی یهودیان در پشت پرده آهنین
مدتها پیش از تولد شارانسکی، یهودیان در سراسر اتحاد جماهیر شوروی، از لتونی تا آذربایجان، تحت سرکوب شدیدی قرار داشتند. یهودستیزی در روسیه سابقهای طولانی داشت اما پیمان عدم تجاوز مولوتوف-ریبنتروپ بین اتحاد جماهیر شوروی و آلمان در سال ۱۹۳۹، نقطه عطفی کلیدی بود.[3] این پیمان زمینه نسلکشی ۲.۵ میلیون یهودی، یا نیمی از جمعیت یهودیان، را توسط نازیها در سراسر بخشی از قلمرو شوروی که تحت اشغال آلمان بود، فراهم کرد.[4] هنگامی که جنگ در سال 1945 به پایان رسید، رژیم استالین دستگاه قدرتمند سانسور خود را در تلاش برای پاککردن هولوکاست از اذهان عمومی به کار گرفت. در همین حال، در سال ۱۹۴۰ رژیم شوروی همه گروههای غیرکمونیستی را غیرقانونی اعلام کرد و به این ترتیب یکباره به زندگی اجتماعی یهودیان پایان داد.[5] در «سالهای سیاه یهودیت شوروی» پس از جنگ جهانی دوم، استالین رهبران فرهنگ یهودی را آماج حمله قرار داد و نویسندگان و روزنامهنگاران برجسته یهودی را به اعدام یا کار اجباری محکوم کرد.[6]
یهودیان شوروی توسط دولت مجبور به ادغام و سرکوب هویت یهودی خود شدند. با وجود این، کلیشههای قدیمیِ یهودیستیزانه مثل «قاتلان مسیح» و «پولپرستان» به کلیشههای جدیدی مانند «جهانوطنانی که وفاداری آنها به رژیم شوروی همیشه مورد شک و تردید بود» تبدیل شدند؛ کلیشهای که همچنان آنها را در معرض تبعیض قرار میداد. شارانسکی درباره سرانجام این رفتارها میگوید: «رشد و نمو به عنوان یک یهودی در اتحاد جماهیر شوروی هیچ چیز مثبتی به همراه نداشت. بدون سنت یهودی، بدون فرهنگ یهودی، بدون تاریخ یهودی، بدون تعطیلات یهودی، بدون کتاب یهودی، بدون ختنه، بدون احکام کتاب مقدس و بدون زبان یهودی و… تنها تجربه واقعی یهودی که داشتم، مواجهه با یهودستیزی بود.»[7]
پیروزی خیرهکننده اسرائیل بر کشورهای عربی تحت حمایت کرملین در جنگ ششروزه سال ۱۹۶۷، یک نقطه عطف تاریخی برای یهودیان شوروی بود. در درجه نخست و مهمتر از همه، حس نوینی از غرور و هویتگرفتن با اسرائیل را در آنان برانگیخت. چنانچه شارانسکی مینویسد: «دیدن اینکه چگونه کلمه “اسرائیل” به چیزی تبدیل شد که میتوانست به جای فقط تحقیرکردن، ما را تقویت کند، من را سرشار از غرور و احترامی کرد که هرگز تجربه نکرده بودم. … هرچه بیشتر گذشت، دانستم که این، همان تاریخ، همان مردم و همان کشوری است که میخواستم به آن تعلق داشته باشم.»[8]
در همین حال، مسکو روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل قطع کرد، یک کمپین بیشرمانه ضد صهیونیستی برای ترویج یهودیستیزی به راه انداخت و با تشدید مجازات یهودیان ِ خواستار مهاجرت به اسرائیل، آنها را سرکوب کرد. این تنها مرتبهای بود که بیگانگی فزاینده آنها از هویت شوروی، همذاتپنداریشان را با اسرائیل شدت بخشید. چنانچه یکی از یهودیان شوروی میگفت: «من کاملا از اتحاد جماهیر شوروی سرخورده شده بودم. فهمیدم که تغییر در اینجا تقریبا غیرممکن است و وظیفه من نیست که تلاش کنم. آنها ما را در آنجا نمیخواستند. ما بیگانه بودیم. آنها خود باید این موضوع را حل و فصل کنند.»[9] این شد که زمینه برای یک جنبش گسترده توسط یهودیان شوروی برای بازپسگیری هویت خود به عنوان یهودی و مهاجرت به اسرائیل فراهم شد؛ جنبشی که توانست در ابعاد جهانی رشد کند.

«من کیستم؟»؛ یهودیان شوروی، کشف دوباره هویت یهودی
اساس و در واقع پیششرط فعالیت یهودی شوروی، توسعه هویت جمعی یهودی بود. یهودیان شوروی – که توسط رژیم شوروی از مشارکت آشکار در جامعه یهودی و آموزش رسمی تاریخ یهود منع شده بودند – برای توسعه آگاهی جمعی و بازپسگیری فرهنگ و هویت خود شروع به همکاری با هم کردند. مجازات فعالان صهیونیستی توسط رژیم شوروی در واقع نتیجه معکوس داشت و زمینهساز تشکیل شبکه آنان شد. در حالی که آنها برای تخلفات کوچکی مانند ارسال نامه به اسرائیل، در اردوگاههای کار اجباری زندانی بودند، آدرسهایشان را با یکدیگر رد و بدل میکردند تا پس از بازگشت به خانههای خود، بتوانند هماهنگی لازم را انجام دهند.[10]
یکی از اشکال کلیدی هماهنگی و برقراری ارتباط با هدف فرار از سانسور شوروی، در اواخر دهه ۱۹۵۰ به صورت یک جنبش زیرزمینی ظهور کرد؛ نشریاتی موقت که با عنوان «سامیزدات»[11] شناخته میشدند، و مقالات، دادخواستها، بولتنهای جهان خارج و آثار ادبی توقیفشده توسط رژیم را منتشر میکردند. در بحبوحه این احیای فرهنگی، فعالان یهودی سامیزداتهای تخصصی خود را تاسیس کردند؛ مانند «Evrei v SSSR (یهودیان در اتحاد جماهیر شوروی، ۱۹۷۲-۱۹۷۹)» که «من کیستم؟» را بر پایه گزارشهای شخصی یهودیان شوروی و به منظور کمک به رشد آگاهی جمعی یهودیان منتشر میکرد.[12] سامیزدات دیگر که توسط یهودیان تاسیس شد، متون و تعطیلات مذهبی را پوشش میداد و نوشتههای تاریخی یهودی را با هدف پیوند دوباره یهودیان شوروی به میراث و سنتهایشان منتشر میکرد.[13]
یکی از مهمترین آثار منتشرشده سامیزدات در این زمینه، رمان «هجرت» (Exodus) اثر لئون اوریس در سال 1958 بود که نحوه تاسیس دولت اسرائیل را بازگو میکرد و تاثیر عمیقی بر درک یهودیان شوروی از خود و جایگاهشان در جهان داشت. شارانسکی میگوید: «این کتاب یک مکاشفه بود. من را به تاریخ یهود و تاریخ اسرائیل برد. … به جای تاریخ کوتاه و خونین شوروی … من به داستانی پیوستم که به مهاجرت از مصر برمیگردد … و بهزودی به مهاجرت خودم منجر میشود.»[14]
در همین حال فعالان، سفرهای «اردویی» را به شهرهایی در «قلمرو اسکان» هدایت کردند؛ تنها بخشهایی از امپراتوری روسیه در اروپای شرقی که یهودیان بین سالهای ۱۷۹۱ تا ۱۹۷۱ اجازه زندگی در آنها را داشتند. شرکتکنندگان، تاریخ شفاهی یهودیان ِ جانبهدربرده از هولوکاست را در آن مناطق جمعآوری میکردند، عکس میگرفتند و هنر فولکلور یهودی را بررسی میکردند. به عبارت دیگر به عنوان شهروند-مورخ عمل میکردند و در عین حال ارتباطات خود را با گذشته جمعی خود تقویت میکردند.[15] یهودیان شوروی همچنین برای بهرسمیتشناختن هولوکاست فعالیتهایی را آغاز کردند. از جمله گردهمایی در ریگا به مناسبت سالگرد قیام گِتوی ورشو در سال ۱۹۴۳ (بزرگترین شورش یهودیان علیه نازیها در طول جنگ جهانی دوم). یکی دیگر از ابزارهای فشار برای بهرسمیتشناختن هولوکاست، شعر اعتراضی بود؛ مانند شعر معروف «بابی یار»، اثر یوگنی یفتوشنکو که یادبود کشتار دهها هزار یهودی توسط نازیها در دره بابی یار کییف بود.
یهودیان شوروی همزمان با اتصال به گذشته خود، – بهویژه با یادگیری زبان عبری – کمکم با آیندهای بالقوه در کشور اسرائیل اتصال بیشتری پیدا کردند. همانطور که یکی از یهودیان شوروی مینویسد: «عبری برای من نه تنها وسیله ارتباطی است بلکه وسیلهای برای ابراز وجود نیز هست، که راهی برای نزدیکشدن به دستاوردهای ارزشمند فرهنگی قوم یهود ما در طول تاریخ چهار هزار سالهاش را فراهم میکند.»[16] کتابهای درسی عبری در میان سامیزدات یهودی پرطرفدار بودند و فعالان راههای خلاقانهای برای آموزش کلاسهای عبری پیدا کردند؛ مانند برگزاری جلسات مطالعه در سواحل کریمه، تحت پوشش تعطیلات معمولی خانوادگی.[17]
هنگامی که یهودیان شوروی هویت خود را بازیافتند و شروع به تجسم مجدد آینده خود – آیندهای در اسرائیل – کردند، از سرکوب روانی رژیم نیز رهایی یافتند. شارانسکی مینویسد: «در پیوستن به مردم یهود، متوجه شدم که وقتی هویت دارید، وقتی بخشی از چیزی بزرگتر از خودتان هستید، ترس بهخطرافتادن رفاهتان دیگر شما را اسیر نمیکند. بازگرداندن خودم به تاریخ مردمم و به جامعهام، مرا آزاد کرد تا برای حقوق خود، برای حقوق رفقای یهودیام و برای حقوق همه مردم اطرافم مبارزه کنم.»[18]

از جستوجوی هویت تا تلاش برای آزادی در اسرائیل
برآیند طبیعی رشد هویت یهودی در میان یهودیان شوروی، علیا (Aliya) یا مهاجرت به اسرائیل بود. با این حال، اتحاد جماهیر شوروی بنا بر ماهیت ذاتی خود به عنوان یک دولت توتالیتر، هر گونه نافرمانی یا انحراف – هرچند کوچک – از هنجارهای اجرایی خود را تهدید تلقی میکرد. به گفته شارانسکی، به این ترتیب «با توجه به فرار گستردهای که مرزهای باز، آن را تسهیل میکرد حکومت نمیتوانست به شهروندانش اجازه انتخاب محل زندگی خود را بدهد. به همین دلیل این جامعه حاکم و کنترلمدار هیچ روال رسمی برای مهاجرت نداشت.»[19] تنها راه قانونی برای خروج از کشور، پیگیری الحاق خانواده و طیکردن مراحل دشوار حلقههای گسترده بوروکراسی بود.
سرکوب مطلق دهه ۱۹۵۰ جای خود را به نوع دیگری از رژیم در دهه ۱۹۷۰ داد. تنشزدایی برژنف و پیگیریهای او در همکاری اقتصادی با غرب، اتحاد جماهیر شوروی را در برابر فشارهای سیاسی بینالمللی آسیبپذیرتر کرد و تلاش دولت شوروی برای تظاهر به احترام به هنجارهای بینالمللی آغاز شد. به این ترتیب رژیم، سختگیری کامل متداول پس از سال 1967 در زمینه رد تقاضاهای فزاینده ویزای خروج را تقلیل داد و به صورت نمایشی اجازه خروج تعداد اندکی را به جهان خارج داد، اما امتناع از صدور اجازه خروج تا حد زیادی به شیوه قبل باقی ماند و در عین حال برخی از فعالان تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند. با این روش رژیم صراحتا نشان داد که هر یهودی شوروی که بخواهد کشور را ترک کند، همه چیز خود را به خطر خواهد انداخت.[20]
درخواست تقریبا ۳۰ تا ۴۰هزار رفیوزنیک برای مهاجرت رد شد.[21] روند طولانی درخواست – که مستلزم ارائه مدارک از طرف مدیران کاری آنها، دفاتر مسکن و خانوادههایشان بود – موجب میشد که همه دوستان، همکاران، همسایهها و آشنایان و همچنین دفتر محلی کا.گ.ب از امتناع آنها از شیوه زندگی در شوروی آگاه شوند.[22] در نتیجه به گفته الکساندر لرنر، دانشمند برجسته و رفیوزنیک، هر یک از رفیوزنیکها «به انزوا و آزار و شکنجه محکوم میشد تا زمانی که موفق به مهاجرت شود یا در حین این تلاش از بین برود.»[23] از دیگر سو، در یک الزام ظالمانه مضاعف، دولت مانع استخدام آنها میشد و در عین حال آنها را به دلیل نداشتن شغل به اتهام «انگلبودن» تحت تعقیب قرار میداد؛ اتهامی که باعث شد بسیاری از رفیوزنیکها محکوم به انجام کار طاقتفرسا و اجباری در سیستم وحشیانه اردوگاههای گولاگ شوند.[24]
بخشی از آن رفیوزنیکها اعتراض آشکار را انتخاب کردند. تلاش جسورانه سال ۱۹۷۰ برای ربودن یک هواپیما و فرار به غرب شکست خورد، اما توجه بینالمللی را برانگیخت و منجر به افزایش سهمیه مهاجرت از شوروی شد. رفیوزنیکها به تلاشهای خود ادامه دادند؛ از طریق طومار، تظاهرات یا حتی – به طرز شگفتانگیزی – تحصن و اعتصاب غذا در ادارات دولتی. در سال ۱۹۷۱ همزمان با کنفرانس جهانی یهودیان در بروکسل با موضوع «یهودیان شوروی» و با بهرهگیری از عدم تمایل رژیم شوروی به انتشار اخبار جنجالی، این تحصنها منجر به بررسی مجدد درخواستهای ۱۵۰ نفر از رفیوزنیکها شد که اکثر آنها بهسرعت مورد تایید قرار گرفت.[25]
در همین حال، جنبش عمومی حقوق بشر در شوروی توجه جهان را به خود جلب کرده بود. در ۱۹۶۸ آندری ساخاروف، دانشمند مشهور، از معتبرترین دانشمندان کشور به برجستهترین مخالف رژیم تبدیل شد و با انتقاد از سرکوب شوروی با مانیفستی خواستار حق آزادی اندیشه شد. اگرچه برخی از رفیوزنیکها برای مشارکت در جنبش عمومی در زمینه دموکراسی تردید داشتند، شارانسکی معتقد بود این دو جنبش میتوانند یکدیگر را تقویت کنند. او از ساخاروف الهام گرفت تا بهتدریج بر ترس خود غلبه کند و به مبارزات رفیوزنیکها و سپس به جنبش عمومی حقوق بشر بپیوندد. شارانسکی حتی مترجم و رابط ساخاروف با رسانههای بینالمللی شد.
تسلط شارانسکی به زبان انگلیسی و همچنین برخورداری از «کاریزما و روحیه رامنشدنی»، بهسرعت او را به شهرت جهانی رساند.[26] تا سال ۱۹۷۵، شارانسکی سخنگوی بینالمللی غیررسمی رفیوزنیکها و جنبش عمومی حقوق بشر بود و مرتب با روزنامهنگاران و سیاستمداران خارجی ملاقات میکرد. در کل، هدف ساده بود: «علنیکردن پروندههای خود و مقایسه سیاست اعلامشده شوروی در مورد حقوق بشر با واقعیت عینی و ناگوار ما به عنوان شهروندان شوروی.»[27]
در سال ۱۹۷۶ در پی توافق هلسینکی، که مسکو را متعهد به رعایت استانداردهای بینالمللی حقوق بشر میکرد، شارانسکی فعالیتهای خود را بیشتر کرد و متعاقبا خطرات ناشی از آن افزایش یافت. او یکی از بنیانگذاران گروه هلسینکی مسکو شد تا نقض حقوق بشر شوروی را زیر نظر گرفته و به غرب گزارش دهد و در کانون توجه قرار دهد. چیزی نگذشت که فعالان در سراسر اتحاد جماهیر شوروی و غرب گروههای نظارتی بیشتری را تاسیس کردند و مسکو را تحت نظارت و فشار بیسابقهای قرار دادند؛ امری که توانست به هموارکردن راه برای فروپاشی نهایی رژیم کمک کند.

«مردم من را رها کن!»؛ جنبش جهانی برای نجات یهودیان شوروی
جنبش رفیوزنیک بدون حمایت جهان خارج – با ائتلافی متنوع شامل سازمانهای مردمی، ملی و بینالمللی یهودیان، فعالان حقوق مدنی و صلیبیون ضد کمونیست[28] – نمیتوانست موفق شود. حامیان جهانی نه تنها با ایجاد همبستگی روحیه یهودیان شوروی را تقویت کردند، بلکه با ساختن یک شبکه ارتباطی رفیوزنیکها را با جهان آزاد در ارتباط نگه داشتند، وضعیت اسفبار آنها را علنی کردند و بر رهبران سیاسی فشار آوردند تا حقوق بشر شوروی را به موضوع سیاست خارجی تبدیل کنند.
اسرائیل طبیعتا نقشی کلیدی در حمایت از یهودیان شوروی ایفا کرد؛ هرچند تا حد زیادی در پشت پرده. از سال ۱۹۵۱ دفتر ارتباط یا لیشکات هاکشر[29]، در خارج از دفتر نخستوزیری اسرائیل برای کمک به رفیوزنیکها فعالیت میکرد. این دفتر هزاران گردشگر اسرائیلی را برای ایجاد دلگرمی و ملاقات با «بستگانِ» ساختگی خود به اتحاد جماهیر شوروی فرستاد تا یهودیان شوروی بتوانند در تقاضانامههای خود به این مسئله به عنوان بخشی از برنامههای «اتحاد خانواده» استناد کنند.[30] حمایت متعهدانه از یهودیان خارج از اسرائیل، از جمله از طریق عملیات انتبه[31] در اوگاندا در سال ۱۹۷۶ با ماموریت نجات گروگانها، نقش مهمی در تقویت روحیه رفیوزنیکها ایفا کرد و به آنها اطمینان داد که «کشوری هزاران مایل دورتر، که اکثر یهودیان شوروی حتی آن را ندیدهاند، هرگز از جنگیدن برای آنها دست نمیکشد.»[32]
در همین حال الی ویزل[33]، بازمانده هولوکاست، در سال ۱۹۶۶ از طریق کتاب خود به نام «یهودیانِ سکوت»[34] به اطلاعرسانی درباره وضعیت اسفناک یهودیان شوروی کمک کرد و بدین وسیله از یهودیان سراسر جهان خواست به کسانی که پشت پرده آهنین هستند کمک کنند. او گفت: «آنچه که من را بیشتر از همه عذاب میدهد، یهودیان سکوت نیستند که در روسیه ملاقات کردم، سکوت یهودیانی است که امروز در میان آنها زندگی میکنم.»[35] یهودیان سراسر جهان که با این فریاد تهییج شده بودند، برای کمک به برادران و خواهران خود سازماندهی شدند. برخی از آنها هولوکاست را تجربه کرده بودند و مصمم شدند انفعال گذشته خود را تکرار نکنند، گروهی بر اساس حس ملیگرایانه صهیونیستی-یهودی عمل کردند و عدهای دیگر نیز این جنبش را یک مبارزه حقوق بشری میدانستند که مشابه سایر جنبشهایی است که در آن شرکت داشتند، مثل جنبش حقوق مدنی ایالات متحده.[36]
از مکزیک تا فرانسه و از ایالات متحده تا آرژانتین، یهودیان جهان کمیتههایی تشکیل دادند، کنفرانسهایی برگزار و در خیابانها راهپیمایی کردند و همه تحت این درخواست متحد شدند که «مردم من را رها کن». آنها با بازدید از اتحاد جماهیر شوروی به عنوان توریست و برقراری یک شبکه ارتباطی از طریق تلفن و تبادل نامه میان افراد، اخبار را وارد کردند و طومارها و نامهها را به خارج از شوروی فرستادند.[37] این اخبار و اطلاعات از داخل اتحاد جماهیر شوروی وقتی با صدای بلند از بیبیسی یا صدای آمریکا خوانده میشد، سطحی از محافظت را برای نویسندگان خود فراهم میکرد.[38] چنانچه مارینا فورمن، که خود یک رفیوزنیک بود، میگفت: «شناختهشدن نام، مانند بیمه بود.»[39] این نوشتهها همچنین به سازمانهای یهودی و سپس به سیاستمداران انتقال داده میشد و تاثیر فزایندهای بر سیاست اتخاذشده در قبال اتحاد جماهیر شوروی داشت.
در سطحی گستردهتر، رفیوزنیکها و متحدان بینالمللی آنها برای گرهزدن سیاست خارجی اتحاد جماهیر شوروی به مسائل حقوق بشری مبارزه کردند. در ایالات متحده، دولت ریچارد نیکسون مشتاق بود که تنشزدایی را بدون هیچ گونه دخالت مستقیمی پیش ببرد. همزمان جنبش صلح، اول به دنبال خلع سلاح بود و سپس حقوق بشر. شارانسکی و همکارانش پیام دیگری فرستادند: «بالاترین ارزش انسانی، صلح بهتنهایی نیست، بلکه صلح در شرایط آزادی است. اگر صلح خیر نهایی بود، دیکتاتوریها برای همیشه باقی میماندند؛ زیرا هیچ کس حاضر نمیشد جان خود را با مبارزه برای حقوق اولیه به خطر بیندازد.»[40]
آنها همچنین اضافه کردند، غربیهایی که در آزادی زندگی میکنند در واقع به اندازهی شهروندان شوروی مورد تهدید سبعیت شوروی قرار دارند؛ «زیرا هیچ کس نمیتواند به توافق صلح با دیکتاتورها اعتماد کند. اتحاد جماهیر شوروی میتواند تمام معاهدات جهان را امضا کند و در عین حال به ارسال تانکهایش به پراگ، موشکهایش به کوبا و چتربازانش به افغانستان ادامه دهد. تجاوز خارجی بخشی از دی.ان.ای این رژیمها ست که نتیجه عدم تحمل مطلق آنها نسبت به آزادی و اختلاف عقیده است».[41]
با وجود این، در سال ۱۹۷۲ کاخ سفید مشغول زمینهسازی برای اعطای امتیاز «دولت بهیندوست»[42] به اتحاد جماهیر شوروی و اعطای مزایای تجاری عمده به آن بود، در حالی که در ازای آن مطالبات اندکی از مسکو داشت. در همان زمان اتحاد جماهیر شوروی «مالیات آموزشی» جدیدی برای یهودیانی که به دنبال مهاجرت بودند، وضع کرد؛ هزینههای فوقالعاده بالایی که بهظاهر به منظور بازپرداخت هزینه تحصیل رایگان به دولت بود.[43] این اشتباه محاسباتی خشم ایالات متحده را برانگیخت؛ به طوری که حتی کسانی که قبلا نسبت به مسکو منعطفتر بودند، اعلام کردند که اتحاد جماهیر شوروی «این افراد را گروگان دولت نگه داشته است».[44]
حمایتهای گستردهای در طیف سیاسی کنگره برای دستیافتن به رویکردی جدید به منظور الحاق سیاست خارجی به حقوق بشر شکل گرفت. در سال ۱۹۷۳ اتحاد جماهیر شوروی ایده مالیات بر آموزش را کنار گذاشت و دو سال بعد از آن، اصلاحیه تاریخی جکسون-وانیک در قانون تجارت در سال ۱۹۷۴، لغو تحریمهای اتحاد جماهیر شوروی را منوط به اعطای آزادی مهاجرت به یهودیان از سوی رژیم کرد.[45]
شارانسکی بعدها این پیوند کمکهای اقتصادی به حقوق بشر را به عنوان «نقطه عطفی نه تنها در مهاجرت یهودیان بلکه در پیروزی نهایی غرب بر اتحاد جماهیر شوروی در جنگ سرد» نامید.[46] این اقدام پیشگامانه همچنین راه را برای تحریمهای بعدی مرتبط با حقوق بشر – مانند قانون ماگنیتسکی ۲۰۱۲ که افراد ناقض حقوق بشر را تحریم میکند – هموار کرد، اما مبارزه برای حقوق رفیوزنیکها هنوز به پایان نرسیده بود.

زندانی صیون؛ ۹ سال حبس و فشار بینالمللی
در سال 1977 شارانسکی، چهره جنبش رفیوزنیک در سراسر جهان بود. او همچنین یکی از رهبران جنبش فراگیرتر مخالفان شوروی، یعنی گروه هلسینکی مسکو، شده بود. این گروه گزارش پشت گزارش منتشر میکرد و الهامبخش گروههای نظارتی دیگری بود که در سرتاسر جهان سر بر میآوردند و رژیم برای سرکوب آنها هر روز ناامیدتر میشد. شارانسکی در صدر فهرست آنها قرار داشت، به همین منظور، هشت مامور کا.گ.ب شروع به تعقیب او کردند و یک مقاله تمامصفحه در یک روزنامه شوروی او را به جاسوسی متهم کرد که جرمی بزرگ بود. واضح است که دستگیری او حتمی بود.
برای سالها آویتال، همسر شارانسکی، از خاک اسرائیل، با او مرتب در تماس بود. او در سال 1974 و تنها یک روز پس از ازدواجشان به اسرائیل مهاجرت کرده بود. آویتال نگران از سرنوشت همسرش، به دوستانش روی آورد؛ خاخامهای بنیانگذار شبکهای جهانی به نام «من نگهبان برادرم هستم» که برای حمایت از شارانسکی و دیگر یهودیان شوروی تاسیس شده بود. آنها با شارانسکی تماس گرفتند و به او گفتند: «تمام جهان شاهد وقایعی است که یهودیان در مسکو تحمل میکنند. هر اتفاقی که برای شما بیفتد همه ما را تحت تاثیر قرار میدهد. شما اکنون در مرکزی هستید که بر کل دنیای یهود تاثیر میگذارد.»[47]
شارانسکی به خیانت متهم شد؛ اقدامی که «از زمان استالین بهندرت به چشم خورده بود».[48] به دنبال موجی از پوشش رسانههای بینالمللی، دولت ایالات متحده در اقدامی بیسابقه، هر گونه ارتباط شارانسکی با سیا را رد کرد. البته این امر در سال ۱۹۷۸ مانع از محکومیت ۱۳ساله شارانسکی به تحمل کار اجباری نشد. دفاعیه پایانی او در دادگاه در روزنامههای سراسر جهان چاپ شد؛ «خطاب به ملتم، به آویتالام، میگویم: [دیدار ما] سال آینده در اورشلیم… خطاب به شما، دادگاهی که باید حکم ازپیشتعیینشده را تایید کند: من چیزی برای گفتن ندارم.» او نه تنها به چهره یک جنبش، بلکه به نماد و سمبلی از سرکوب شوروی بدل شد که موضوعش در سراسر جهان به پروندهای جنجالی تبدیل شده بود.
شارانسکی در طول ۹ سال حبس، مدام به آخرین تماس تلفنی خود فکر میکرد. کا.گ.ب در حالی که دیگر به شکنجه فیزیکی متوسل نمیشد، از تمام راهکارهای تسلط روانی خود استفاده میکرد تا او را بشکند و تنها کند. شارانسکی به خود یادآوری میکرد که او بخشی از یک جامعه بزرگتر و یک مبارزه گستردهتر است؛ جنبشی که به اعتقاد او تنها رهایش نمیکرد. او همچنین بازجویانش را مسخره میکرد و برایشان جوک میگفت و با دیدن تلاش آنها برای نخندیدن، میگفت: «”شما حتی وقتی هم که میخواهید بخندید، نمیتوانید بخندید. و شما ادعا میکنید که من در زندان هستم و شما آزادید؟” من این کار را برای عصبانیکردن آنها انجام میدادم … اما عمدتا به خودم یادآوری میکردم که تا زمانی که میتوانم از روی احساسم بخندم یا گریه کنم، آزاد هستم.»[49] او به جای تمرکز بر بقای فیزیکی خود، که به میل و هوس اسیرکنندگانش وابسته بود، بر هدفی تمرکز کرد که در حیطه کنترل او بود. خودش چنین توصیف میکند: «زندگی به عنوان یک فرد آزاده تا آخرین روز زندگیام.»[50]
در همین حال، آویتال یک کمپین جهانی پیگیر برای آزادی همسرش به راه انداخت، با سیاستمداران و افراد مشهور ملاقات کرد و با گروههای فعال در سراسر جهان هماهنگ شد. در دهه ۱۹۸۰، نهضت رفیوزنیکها در سراسر جامعه آمریکایی و یهودی نهادینه شده بود. راهپیماییهای «یکشنبه همبستگی» هر بهار ۱۰۰هزار نفر را در منهتن به خیابانها میآورد و سیاستمداران برای قرارگرفتن در لیست سخنرانان رقابت فشردهای داشتند. دستبندهایی با نام «زندانیان صهیون» – کسانی مانند شارانسکی که به خاطر فعالیتهای صهیونیستی خود به زندان افتاده بودند – چنان متداول شدند که حتی رونالد ریگان، رئیس جمهور ایالات متحده، هم یکی از آنها را روی میز خود داشت. هزاران کودک یهودیِ آمریکایی با کودکان یهودیِ شوروی همراه شدند و آنها را در مراسم مذهبی بلوغ یا «بارمیتصوا و بات میتصوا»[51] همراهی کردند و به نامهنگاری با آنها پرداختند.[52]
در سطح سیاسی، ریگان طی یک سخنرانی در سال ۱۹۸۳ جنگ صلیبی را علیه آنچه «امپراتوری شیطانی» نامید، آغاز کرد؛ در تایید اینکه «دنیای واقعی به درجهای مطلوب از درک رسیده و ایستادن در مقابل دروغگویان شوروی را آغاز کرده است»- حرفی که شارانسکی و رفقای زندانیاش را به وجد آورد.[53] حقوق بشر در اتحاد جماهیر شوروی در رأس برنامههای ریگان قرار داشت و وزیر امور خارجه او، در هر ملاقات با همتای شوروی خود موضوع یهودیان شوروی را مطرح میکرد.[54] زمانی که میخائیل گورباچف، رهبری شوروی را در سال ۱۹۸۵ بر عهده گرفت و ارتباط شوروی با غرب را عمیقتر کرد، آویتال شارانسکی و متحدانش مصمم به پیگیری شدند تا این ارتباط موجب فراموشی مسائل حقوق بشر نشود.
در واقع در سالهای بعد، گورباچف گفت هر جای دنیا که میرفت، با مردمی مواجه میشد که نام شارانسکی را فریاد میزدند. [او] میگوید: «این موضوع ارزش هزینهای بینالمللی که ما در قبال آن پرداختیم را نداشت.»[55] در سال ۱۹۸۵ آویتال در کنفرانسی مطبوعاتی، که متعاقب یک نشست دیپلماتیک ایالات متحده و شوروی انجام شد، سخنرانی آتشینی درباره اهدافش خطاب به جهانیان ایراد کرد. در اواخر همان سال، او در نشست سران ایالات متحده و شوروی در ژنو شرکت کرد و در آنجا تلاش کرد نامهای را به همسر میخائیل گورباچف، رهبر جدید شوروی، تحویل دهد. در این اجلاس، ریگان به گورباچف گفت: «تا زمانی که [شارانسکی] و دیگر زندانیان سیاسی را در بند نگه دارید، ما نمیتوانیم رابطه مطمئنی برقرار کنیم.»[56] تنها سه ماه بعد، در ۱۱ فوریه ۱۹۸۶، شارانسکی اولین زندانی سیاسی شد که گورباچف آزاد کرد.
طی چند سال بعد، گورباچف بهتدریج سیاست جدید گلاسنوست (فضای باز سیاسی)، کنارگذاشتن سانسور ادبیات و تاریخ، حرکت به سمت عادیسازی روابط با اسرائیل، پایاندادن به تبعید ششساله ساخاروف از مسکو، اجازه تشکیل سازمانهای غیردولتی و برای اولین بار فرآیند رسمی مهاجرت را به اجرا گذاشت.[57] فعالان نیز روند دیپلماتیک را به پیش بردند که در راهپیمایی تاریخی ششم دسامبر ۱۹۸۷ در واشنگتن، به اوج خود رسید. در آستانه اجلاس ریگان و گورباچف، ۲۵۰هزار نفر – به همان تعداد شرکتکننده در راهپیمایی مشهور مارتین لوتر کینگ جونیور در سال ۱۹۶۳ در واشنگتن – گرد هم آمدند تا از گورباچف بخواهند به یهودیان شوروی اجازه مهاجرت بدهد.
سرعت تغییرات در اتحاد جماهیر شوروی در آن زمان غیرقابل توقف بود. در سال ۱۹۸۸، آخرین زندانیان صهیون و رفیوزنیکها آزاد شدند و هجرت نوین یهودیان آغاز شد. تا پایان دهه ۱۹۹۰ بیش از یک میلیون یهودی شوروی به اسرائیل، نیم میلیون نفر به ایالات متحده و ۲۰۰هزار نفر به دیگر کشورهای غربی مهاجرت کردند.[58] در سال ۱۹۸۹ دیوار برلین سقوط کرد و در ۱۹۹۱ اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید.
از آن زمان، شارانسکی در کنست (پارلمان اسرائیل) و کابینه اسرائیل خدمت کرده، آژانس یهودی اسرائیل – که مشوق مهاجرت یهودیان به اسرائیل است – را رهبری میکند و یکی از مدافعان برجسته زندانیان سیاسی در سراسر جهان بوده است. او با تلاش برای اطمینان از اینکه جهان درسهای اتحاد جماهیر شوروی را فراموش نمیکند، از دولتها میخواهد که حقوق بشر را در طول مذاکرات با رژیمهای سرکوبگر در دستور کار خود قرار دهند. او میگوید: «ما نباید در مسیر توافقهایی قرار بگیریم که بدون تغییرات داخلی وعده صلح با دیکتاتوری را میدهد. اگر به دفاع از مخالفان و ارزشهای مشترکی که نمایندهاش هستند ادامه ندهیم، بهزودی به اندازه آنها نیازمند عفو و بخشش ستمگران حاکم بر آنان خواهیم بود.»[59] تجربه شارانسکی گواه بارز تاثیر واقعی حمایت از مخالفان، نه فقط در گذشته بلکه در آینده، است.

[1] . سرویس اطلاعاتی و امنیتی اتحاد جماهیر شوروی سابق.
[2] . تروی گیل و شارانسکی ناتان، «تنها هرگز: زندان، سیاست و مردم من». ایالات متحده، روابط عمومی، ۲۰۲۰.
[3] . بکرمن، گال. «وقتی آنها برای کمک بیایند، ما دیگر نیستیم: مبارزه حماسی برای نجات یهودیان شوروی». ایالات متحده، هافتون میفلین هارکورت، ۲۰۱۰.
[4] . کوشاروفسکی، یولی. «ما دوباره یهودی هستیم: کنشگری یهودی در اتحاد جماهیر شوروی». ایالات متحده، انتشارات دانشگاه سیراکیو، ۲۰۱۷، ص xiv.
[5] . بکرمن، همان منبع.
[6] . کوشاروفسکی، همان منبع ص xiv.
[7] . تروی و شارانسکی، همان منبع.
[8] . همان منبع.
[9] . کوشاروفسکی، همان منبع، ص xv.
[10] . بکرمن، همان منبع.
[11] . Samizdat
[12] . کوشاروفسکی، همان منبع، ص 8.
[13] . همان منبع، صص ۹-۱۰.
[14] . تروی و شارانسکی، همان منبع.
[15] . کوشاروفسکی، همان منبع، صص ۱۲-۱۳.
[16] . همان منبع، ص ۲۸.
[17] . همان منبع، ص ۱۵.
[18] . همان منبع، ص ۲۳۴.
[19] . تروی و شارانسکی، همان منبع.
[20] . همان منبع.
[21] . همان منبع.
[22] . تاباروفسکی، ایزابلا. «خروج رفیوزنیک از بردهداری به آزادی، جهان یهود را متحد کرد و اتحاد جماهیر شوروی را فرو ریخت» مجله تبلت، ۸ آوریل ۲۰۲۰.
[23] . بکرمن، همان منبع.
[24] . همان منبع.
[25] . فریدمن، موری و همکاران. «خروج دوم: جنبش آمریکا برای آزادی یهودیان شوروی». لبنان، انتشارات دانشگاه نیوانگلند [برای] انتشارات دانشگاه براندیس، ۱۹۹۹. ص ۲۰۳.
[26] . بکرمن، همان منبع.
[27] . همان منبع.
[28] . Anti-Communist crusaders.
[29] . Lishkat Hakesher.
[30] . تروی و شارانسکی، همان منبع.
[31] . Operation Entebbe.
[32] . همان منبع.
[33] . Elie Wiesel.
[34] . TheJews of Silence
[35] . همان منبع.
[36] . ویزل، الی. «یهودیان سکوت: گزارشی شخصی درباره یهودیان شوروی». نیویورک، شوکن بوکز، ۲۰۱۱، ص ۸۷.
[37] . تروی و شارانسکی، همان منبع.
[38] . همان منبع.
[39] . بکرمن، همان منبع.
[40] . راویتز، جسیکا. «مبارزه با KGB: چگونه یک جنبش فراموش شده مردمی را آزاد کرد». CNN، ۳۰ دسامبر ۲۰۱۲.
[41] . شارانسکی، ناتان. «چرا زندانیان سیاسی مهم هستند؟». مجله تبلت، ۱۱ مه ۲۰۱۶.
[42] . Most-favored-nation: این اصطلاح که در فارسی به «دولت کاملهالوداد»، «دولت دوست بهرهمند» نیز ترجمه شده است، شرطی در معاهدات بینالمللی و بازرگانی است. وجود این شرط در یک معاهده بین دو کشور باعث میشود هر معاهده دیگری که یکی از آنها با دولت سومی منعقد کند و در آن حقوق و امتیازاتی را به آن دولت و کشور سوم اعطا کند، موجب بهرهمندی کشور طرف قرارداد (اول) از همان امتیازات نیز بشود. این امتیازات به طور خودکار منتقل شده و نیاز به تصویب موافقتنامه جدید یا تشریفات دیگری ندارد. وجود این شرط در معاهده، نشاندهنده سطح بالای اعتماد و همکاری میان دو کشور است.
[43] . همان منبع.
[44] . تروی و شارانسکی، همان منبع.
[45] . بکرمن، همان منبع.
[46] . تروی و شارانسکی، همان منبع.
[47] . آمریکا، کنگره، سنا، کمیته روابط خارجی. «قطعنامه بهرسمیتشناختن سناتور هنری جکسون، بزرگداشت سیامین سالگرد معرفی اصلاحیه جکسون-وانیک و تاکید مجدد بر تعهد سنا برای مبارزه با نقض حقوق بشر در سراسر جهان». دفتر انتشارات دولتی، ۱۷ اکتبر ۲۰۰۲.
[48] . همان منبع.
[49] . بکرمن، همان منبع.
[50] . تروی و شارانسکی، همان منبع.
[51] . «بارمیتصوا» جشن بلوغ پسران و «بات میتصوا» جشن بلوغ دختران در یهودیت است.
[52] . همان منبع.
[53] . بکرمن، همان منبع.
[54] . تروی و شارانسکی، همان منبع.
[55] . آژانس تلگراف یهود. «رهبران یهودی از ایالات متحده و خارج از کشور با ریگان در مورد موضوع یهودیان شوروی ملاقات کردند.» ۱۰ سپتامبر ۱۹۸۵.
[56] . کییز، دیوید. «ایران مجید توکلی، زندانی سیاسی، را به زندان انداخت». The Daily Beast، ۷ نوامبر ۲۰۱۳.
[57] . تروی و شارانسکی، همان منبع.
[58] . بکرمن، همان منبع.
[59] . همان منبع.